unexpected

/ˌənɪkˈspektəd//ˌʌnɪkˈspektɪd/

معنی: غیر منتظره، غیر مترقبه، فجیع، ناگاه
معانی دیگر: ناگه، پیش بینی نشده، غیره مترقبه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unexpectedly (adv.), unexpectedness (n.)
• : تعریف: not expected or foreseen; surprising.
مترادف: surprising, unforeseen, unlooked-for
متضاد: natural
مشابه: abrupt, casual, precipitate, sudden

- His wife's sudden illness was an unexpected event that threw his life into disarray.
[ترجمه محمد امین] بیماری ناگهانی همسرش یک رویداد غیر منتظره بود که زندگی او را به ورطه ناامیدی کشاند
|
[ترجمه گوگل] بیماری ناگهانی همسرش یک اتفاق غیرمنتظره بود که زندگی او را به هم ریخت
[ترجمه ترگمان] بیماری ناگهانی همسرش حادثه ای غیر منتظره بود که زندگی اش را درهم و آشفته کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an unexpected cold snap
یک دوره ی کوتاه سرمای غیر منتظره

2. an unexpected rally of oil shares
افزایش غیر منتظره ی قیمت سهام نفت

3. an unexpected situation
وضعیت غیر مترقبه

4. his unexpected death
مرگ غیرمنتظره ی او

5. the unexpected arrival of four guests inconvenienced them
ورود غیرمترقبه ی چهار مهمان آنها را به زحمت انداخت.

6. the unexpected descent of five guests
پیدا شدن سرو کله ی پنج مهمان به طور غیرمنتظره

7. the unexpected inheritance was manna to the poor family
ارثیه ی غیرمنتظره برای آن خانواده مسکین نعمت بزرگی بود.

8. her remark was unexpected and altogether extraneous
اظهار او غیر منتظره و کاملا نامربوط بود.

9. he received us with unexpected cordiality
با صمیمیت غیرمنتظره ای ما را پذیرفت.

10. rapid economic growth produced unexpected social repercussions
رشد سریع اقتصادی پیامدهای اجتماعی غیر منتظره ای دربر داشت.

11. the jump in prices was unexpected
ترقی قیمت ها غیرمنتظره بود.

12. his exit from the meeting was unexpected
خروج او از جلسه غیرمنتظره بود.

13. she was completely discomfited by the unexpected question
آن پرسش غیرمنتظره کاملا او را پکر کرد.

14. his enlistment in the air force was unexpected
به خدمت درآمدن او در نیروی هوایی غیرمنتظره بود.

15. his endorsement of the labour party candidate was unexpected
اعلام پشتیبانی او از نامزد حزب کارگر غیر منتظره بود.

16. she was thrown into a ferment by his unexpected arrival
ورود سرزده ی او خانم را به جوش و خروش انداخت.

17. Any unexpected circumstance that arises may catalyze a sudden escalation of violence.
[ترجمه گوگل]هر شرایط غیرمنتظره ای که پیش می آید ممکن است تشدید ناگهانی خشونت را تسریع کند
[ترجمه ترگمان]هر شرایط غیر منتظره ای که ممکن است افزایش یابد ممکن است افزایش ناگهانی خشونت را تسریع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I'm afraid the unexpected accident may botch up the dinner tonight.
[ترجمه گوگل]می ترسم تصادف غیرمنتظره شام ​​امشب را خراب کند
[ترجمه ترگمان]متاسفانه این تصادف غیر منتظره ممکن است امشب شام را خراب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. She was detained in the office by unexpected callers.
[ترجمه گوگل]او در دفتر توسط تماس گیرندگان غیر منتظره بازداشت شد
[ترجمه ترگمان]ملاقات کنندگان غیر منتظره در دفتر او بازداشت شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The investigation yielded some unexpected results.
[ترجمه گوگل]تحقیقات به نتایج غیرمنتظره ای منجر شد
[ترجمه ترگمان]تحقیقات نتایج غیرمنتظره ای را به همراه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The assault was so unexpected that he was briefly stunned into submission.
[ترجمه گوگل]حمله به حدی غیرمنتظره بود که او برای مدت کوتاهی مات و مبهوت تسلیم شد
[ترجمه ترگمان]حمله چنان ناگهانی بود که به طور خلاصه مات و مبهوت مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Help came from a most unexpected quarter.
[ترجمه گوگل]کمک از یک سه ماهه غیرمنتظره آمد
[ترجمه ترگمان]کمک از یک چهارم پیش بینی نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. He is an unexpected guest to her.
[ترجمه گوگل]او یک مهمان غیرمنتظره برای او است
[ترجمه ترگمان]برای او یک مهمان غیر منتظره است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غیر منتظره (صفت)
abrupt, sudden, unexpected, unanticipated, uncontemplated

غیر مترقبه (صفت)
unexpected, accidental, supervenient

فجیع (صفت)
heinous, unexpected, disastrous, tragic, calamitous, tragical, sad

ناگاه (صفت)
unexpected

تخصصی

[فوتبال] ناگاه-غیرمترقبه

انگلیسی به انگلیسی

• not expected, unanticipated, unforeseen, surprising
something that is unexpected surprises you because you were not expecting it to happen.

پیشنهاد کاربران

پیش بینی نشده. غیر منتظره. غیر مترقبه
مثال:
help from an unexpected quarter
کمک از طرف یک منبع پیش بینی نشده
ساده : ( از منظر پیش پا افتادگی، دم دستی و ناگهانی بودن )
ناخوانده ( مثل مهمان )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : unexpectedness
✅️ صفت ( adjective ) : unexpected
✅️ قید ( adverb ) : unexpectedly
یهو
غیر مترقبه
غیرمنتظره
سرزده
غیرقابل انتظار
غیرمنتظره، نامحتمل
ناگهانی، نابهنگام

غیرقابل انتظار

دور از انتظار
غافلگیر کننده
( چیزی . . . )
که فکرش رو نمی کردی، م. . . .
که انتظارش رو نداشتی، م. . .
که تصورش هم نمی کردی، م. . .
که توقع نداشتی. . .
که انتظارش رو نداری - نداشتی،
که فکرشو نمی کردی،
...
[مشاهده متن کامل]

که انتظارش را نداشتی،
Unexpected events
اتفاقاتی که فکر شونو نمی کردی

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس