uneventful

/ˌəniˈventfəl//ˌʌnɪˈventfəl/

معنی: بی حادثه، بدون رویداد مهم
معانی دیگر: عاری از رویدادهای مهم، عادی، یکنواخت، بی رویداد

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: uneventfully (adv.), uneventfulness (n.)
• : تعریف: not marked by interesting or unusual events; routine.
متضاد: eventful, exciting

- an uneventful evening
[ترجمه گوگل] یک عصر بی حادثه
[ترجمه ترگمان] غروب بسیار خوبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an uneventful year
سالی که در آن رویدادهای مهمی اتفاق نیفتاده باشد

2. A vein of lunacy seemed to run in the family.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید رگ دیوانگی در خانواده جریان دارد
[ترجمه ترگمان]چنین به نظر می رسید که یک رگه جنون در خانواده در حال فرار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Mario's wrist was severely cut by the rock, causing his vein to bleed heavily.
[ترجمه گوگل]مچ دست ماریو به شدت توسط سنگ بریده شد و باعث خونریزی شدید رگ او شد
[ترجمه ترگمان]مچ دست ماریو شدیدا از سنگ جدا شده بود و رگ او به شدت خونریزی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Explorations disclosed the rich vein of copper in the mountain.
[ترجمه گوگل]اکتشافات رگه غنی از مس را در کوه فاش کرد
[ترجمه ترگمان]Explorations رگه غنی مس را در کوه افشا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The return journey was uneventful, the car running perfectly.
[ترجمه گوگل]سفر برگشت بدون حادثه بود، ماشین کاملاً کار می کرد
[ترجمه ترگمان]سفر بازگشت بدون حادثه بود و اتومبیل به طور کامل در حال دویدن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Annie led a quiet uneventful life.
[ترجمه گوگل]آنی زندگی آرام و بدون حادثه ای داشت
[ترجمه ترگمان]آنی زندگی بی نظیری داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He made an uneventful return to normal health.
[ترجمه گوگل]او بدون هیچ اتفاقی به سلامتی عادی بازگشت
[ترجمه ترگمان]او به حالت عادی بازگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her passage across the Pacific was uneventful.
[ترجمه گوگل]عبور او از اقیانوس آرام بدون حادثه بود
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. That afternoon we made a laborious but uneventful descent down the north east face and retrieved our skis.
[ترجمه گوگل]آن بعدازظهر ما یک فرود پر زحمت اما بدون حادثه از سمت شمال شرقی انجام دادیم و اسکی هایمان را بازیابی کردیم
[ترجمه ترگمان]آن روز بعد از ظهر، ما کار سختی را انجام دادیم، اما با گذشتن از سراشیبی شمال شرقی خود را به زمین کشیدیم و skis را به دست آوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But most nights it was quiet and uneventful.
[ترجمه گوگل]اما بیشتر شب ها ساکت و بی حادثه بود
[ترجمه ترگمان]اما بیشتر شب ها آرام و بی uneventful
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But if the mission is uneventful, the biggest danger is that we might let down our guard, get complacent.
[ترجمه گوگل]اما اگر ماموریت بدون حادثه باشد، بزرگترین خطر این است که ما ممکن است گارد خود را ناامید کنیم و از خود راضی شویم
[ترجمه ترگمان]اما اگر این ماموریت بی uneventful، بزرگ ترین خطر این است که guard را رها کنیم و از خود دفاع کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We take an uneventful trip to the lake.
[ترجمه گوگل]سفری بی‌نظیر به دریاچه می‌زنیم
[ترجمه ترگمان] یه سفر بی uneventful به دریاچه داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Whilst the ride itself was uneventful, the reception we received as we visited each of the sites in turn was fantastic.
[ترجمه گوگل]در حالی که خود سواری بدون حادثه بود، استقبالی که از ما به هنگام بازدید از هر یک از سایت ها به نوبه خود فوق العاده بود
[ترجمه ترگمان]در حالی که خود سواری بدون حادثه بود، دریافت که ما از هر کدام از این مکان ها بازدید کردیم فوق العاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The journey was uneventful.
[ترجمه میثم] سفر بی هیجان بود
|
[ترجمه گوگل]سفر بدون حادثه بود
[ترجمه ترگمان]سفر بی uneventful بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Otherwise, the Grammy telecast was smooth and uneventful, awkward at times.
[ترجمه گوگل]در غیر این صورت، پخش تلویزیونی گرمی روان و بدون حادثه و گاهی اوقات ناجور بود
[ترجمه ترگمان]در غیر این صورت، telecast گرمی بسیار آرام و بدون هیجان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Despite the conditions the long passage was uneventful and William Lukin was refuelled and declared ready for service again by 0800.
[ترجمه گوگل]با وجود شرایط، عبور طولانی بدون حادثه بود و ویلیام لوکین سوخت گیری شد و تا ساعت 0800 دوباره آماده خدمت شد
[ترجمه ترگمان]با وجود شرایط سفر دراز مدت کوتاه، و ویلیام Lukin refuelled بود و آماده خدمت دوباره با ۰۸۰۰ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The outward journey was quite uneventful as far as the Wadi Tamit, a steep defile leading down the escarpment on to the coastal plain.
[ترجمه گوگل]سفر بیرونی تا آنجا که وادی تامیت (Wadi Tamit)، یک آلودگی شیب دار که از دره به سمت دشت ساحلی پایین می رود، کاملاً بدون حادثه بود
[ترجمه ترگمان]سفر بیرونی هم تا آنجا که از وادی Tamit می گذشت، بی آن که به وادی Tamit فرو رود، بی آن که به سوی جلگه ساحلی سرازیر شود، از راه دور شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی حادثه (صفت)
uneventful

بدون رویداد مهم (صفت)
uneventful

انگلیسی به انگلیسی

• not eventful, devoid of important occurrences
if a period of time is uneventful, nothing interesting or important happens during it.

پیشنهاد کاربران

یکنواخت
بی دغدغه
routine
از سریال
defending Jacob
Their lives were as mundane and uneventful as our own
( قبل از تراژدی قتل ) زندگی آنهاروزمره و معمولی و روتین بود مثل زندگی ما
کسل کننده تکراری معمولی
monotonous, unexciting, quiet, dull, boring
معنای منفی یا خنثی داره
Eventfull=پر از حادثه. پر اتفاق
Un=کلمه ی منفی کننده در بعضی از لغات پس
Uneventful=بی حادثه. بدون اتفاق . عادی و. . . . .
چون پسوند ful معنی full of سرشار میدهد ، می توانیم این کلمه را اینجوری هم معنی کنیم 👈 سرشار از یکنواختی !😀 که همان معمولی ، کسل کننده معنی می دهد .
بی نظیر
بی هیجان ، بدون اتفاق ، یکنواخت

بپرس