unenviable

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: not capable or worthy of being envied or desired.

- She was given the unenviable task of telling this nice young man that he was fired.
[ترجمه گوگل] این وظیفه غیرقابل رشک به او داده شد که به این مرد جوان خوب بگوید که او اخراج شده است
[ترجمه ترگمان] اون یه ماموریت مهم رو به من داده بود که به این مرد جوان خوب بگم که اخراج شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. She had the unenviable task of making the first few phone calls.
[ترجمه گوگل]او وظیفه غیر قابل رغبت داشت که اولین تماس های تلفنی را برقرار کند
[ترجمه ترگمان]اون اولین وظیفه unenviable داشت که اولین تماس تلفنی رو انجام بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Cooper had the unenviable job of announcing the redundancies.
[ترجمه گوگل]کوپر کار غیر قابل رغبتی در اعلام این تعدیل ها داشت
[ترجمه ترگمان]کوپر \"یه شغل unenviable داشت که اعلام کنه\" redundancies \"داره اعلام میکنه\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His abrasive manner has won him an unenviable notoriety.
[ترجمه گوگل]رفتار ساینده او شهرتی غیرقابل رشک را برای او به ارمغان آورده است
[ترجمه ترگمان]اون رفتار abrasive باعث شده یه رسوایی روانی به وجود بیاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Edward III was in a delicate and unenviable position .
[ترجمه گوگل]ادوارد سوم در موقعیتی ظریف و غیرقابل رشک قرار داشت
[ترجمه ترگمان]ادوارد سوم در موقعیت حساس و نزار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He has an unenviable record of ill - health.
[ترجمه گوگل]او سابقه ای غیرقابل رشک از بیماری دارد
[ترجمه ترگمان]اون یه رکورد ناگهانی از سلامتی بیمار داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I had the unenviable task of cleaning up after the party.
[ترجمه گوگل]من وظیفه غیر قابل رغبت داشتم که بعد از مهمانی تمیز کنم
[ترجمه ترگمان]من اولین وظیفه unenviable داشتم که بعد از مهمونی پاک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was given the unenviable task of informing the losers.
[ترجمه گوگل]به او وظیفه غیر قابل رغبت داده شد تا به بازنده ها اطلاع دهد
[ترجمه ترگمان]به او وظیفه ناخوشایند اطلاع دادن به بازندگان داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They have the unenviable task of supervising the most dangerous prison in the country.
[ترجمه گوگل]آنها وظیفه غبطه‌انگیز نظارت بر خطرناک‌ترین زندان کشور را دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها وظیفه ناخوشایند نظارت بر خطرناک ترین زندان در کشور را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The unenviable task of telling my parents fell to the head teacher.
[ترجمه گوگل]وظیفه غبطه‌انگیز گفتن به پدر و مادرم بر عهده معلم بود
[ترجمه ترگمان]وظیفه ناخوشایند گفتن اینکه به پدر و مادرم می گفتم به سمت معلم افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It put me in the unenviable position of having to lie.
[ترجمه گوگل]این من را در موقعیت غیر قابل رشکی قرار داد که باید دروغ بگویم
[ترجمه ترگمان]این باعث شد که من در وضعیت بحرانی قرار بگیرم که مجبور باشم دروغ بگم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was in the unenviable position of having to choose between imprisonment or exile.
[ترجمه گوگل]او در موقعیتی غیرقابل رشک بود که مجبور بود بین زندان یا تبعید یکی را انتخاب کند
[ترجمه ترگمان]او در موقعیت نامطلوبی قرار داشت که مجبور بود بین حبس یا تبعید یکی را انتخاب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This man has the unenviable task of telling hungry women and children queueing for food that they're waiting in vain.
[ترجمه گوگل]این مرد وظیفه غیرقابل رشک برانگیزی دارد که به زنان و کودکان گرسنه ای که برای غذا در صف ایستاده اند بگوید که بیهوده منتظرند
[ترجمه ترگمان]این مرد وظیفه ناخوشایند گفتن به زنان گرسنه و صف بندی کودکان برای غذا را دارد که آن ها بی هوده انتظار می کشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her successor faces an unenviable task.
[ترجمه گوگل]جانشین او با یک کار غیرقابل رشک روبروست
[ترجمه ترگمان]جانشین او با وظیفه ای ناخوشایند مواجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Brown and Warne had an unenviable dilemma on their hands, even if they brought it on themselves.
[ترجمه گوگل]براون و وارن دوراهی غیرقابل رشک برانگیزی در دست داشتند، حتی اگر آن را برای خودشان به ارمغان بیاورند
[ترجمه ترگمان]براون و Warne وضع دشواری برای خود داشتند، حتی اگر آن را باخود می آوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They already have the unenviable task of supervising some of the most dangerous prisoners in the country.
[ترجمه گوگل]آنها قبلاً وظیفه غیرقابل رشکداری نظارت بر برخی از خطرناک ترین زندانیان کشور را بر عهده دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها در حال حاضر وظیفه ناخوشایند نظارت بر برخی از خطرناک ترین زندانیان کشور را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not enviable
an unenviable situation is one that you would not like to be in, because it is difficult or unpleasant.

پیشنهاد کاربران

دشوار، خطیر
وظیفه خطیر : Unenviable task
unpleasant or difficult
Unenviable position
موقعیت ناخوشایند ( بدجور - ناخواستنی )
They were in unenviable position of having to defend themselves from international criticism
آنها در وضعیتِ ناخوشایندی [قرار گرفتند که در آن ]مجبور بودند در مقابل انتقادات بین الملی از خود دفاع کنند.
ناخوشایند

بپرس