unemployable

/ənəmˌplɔɪəbl̩//ˌʌnɪmˈploɪəbl̩/

معنی: غیرفابل استخدام
معانی دیگر: غیر قابل استخدام، فاقد شرایط استخدام

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: unsuitable or unacceptable for employment.
اسم ( noun )
• : تعریف: one who is not acceptable for employment.

جمله های نمونه

1. He freely admits he is unemployable and will probably never find a job.
[ترجمه گوگل]او آزادانه اعتراف می کند که بیکار است و احتمالا هرگز شغلی پیدا نخواهد کرد
[ترجمه ترگمان]او آزادانه اعتراف می کند که unemployable است و احتمالا هیچ وقت شغلی پیدا نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Is Britain producing a generation of unemployable young people?
[ترجمه گوگل]آیا بریتانیا نسلی از جوانان بیکار تولید می کند؟
[ترجمه ترگمان]آیا بریتانیا نسل جوان unemployable را تولید می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. And should the universities churn out unemployable graduates?
[ترجمه گوگل]و آیا دانشگاه ها باید فارغ التحصیلان بیکار را جذب کنند؟
[ترجمه ترگمان]آیا دانشگاه ها باید فارغ التحصیلان دانشگاهی را استخدام کنند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Lapsed priests remain priests, but tend to be unemployable in their clerical functions.
[ترجمه گوگل]کشیشان از کار افتاده همچنان کشیشان هستند، اما تمایل دارند در وظایف روحانی خود بیکار باشند
[ترجمه ترگمان]کشیش های lapsed، کشیش باقی می مانند، اما تمایل دارند در وظایف روحانی خود دخالت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. What does resonate is the fantasy of being unemployable, of being an unmotivated object rather than a purposeful subject.
[ترجمه گوگل]چیزی که طنین انداز می شود، فانتزی غیرقابل استفاده بودن، یک شی بی انگیزه به جای یک موضوع هدفمند است
[ترجمه ترگمان]آنچه که طنین انداز می شود، فانتزی از بودن به عنوان یک شی unmotivated به جای یک موضوع هدفمند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Mr M. was about sixty now, completely unemployable.
[ترجمه گوگل]آقای م اکنون حدود شصت سال داشت و کاملاً بیکار بود
[ترجمه ترگمان]آقای م در حدود شصت و پنج سال داشت، کاملا گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The artist is unemployable - that is why he is free.
[ترجمه گوگل]هنرمند بیکار است - به همین دلیل آزاد است
[ترجمه ترگمان]هنرمند unemployable است - به همین دلیل است که آزاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The large number of mostly unemployable graduates cannot be absorbed by either the private sector or public sector capacity.
[ترجمه گوگل]تعداد زیادی از فارغ التحصیلان عمدتاً بیکار نمی توانند توسط بخش خصوصی یا ظرفیت بخش دولتی جذب شوند
[ترجمه ترگمان]تعداد زیادی از فارغ التحصیلان unemployable نمی توانند توسط بخش خصوصی یا ظرفیت بخش دولتی جذب شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His illiteracy made him unemployable.
[ترجمه گوگل]بی سوادی او را بیکار کرد
[ترجمه ترگمان]بی سواد او را گیج کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Because of the legislation I could not employ a woman. Women have made themselves unemployable. They have scored an own goal.
[ترجمه گوگل]به دلیل قانون من نمی توانستم زن را استخدام کنم زنان خود را بیکار کرده اند آنها یک گل به خودی زده اند
[ترجمه ترگمان]به خاطر قانون، من نمی توانستم یک زن استخدام کنم زنان خودشان را unemployable کرده اند آن ها گل خود را به ثمر رساندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Somehow, the charm of seeing city streets swarm with uneducated, unemployable and unsupervised children is lost on the cops.
[ترجمه گوگل]به نوعی، جذابیت دیدن خیابان‌های شهر پر از کودکان بی‌سواد، بی‌کار و بی‌نظارت بر پلیس گم می‌شود
[ترجمه ترگمان]به هر حال، افسون گردش خیابان های شهر، بی سواد، بی سواد و بدون مراقبت از کودکان در میان پلیس ها گم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Who was responsible for this pleasant girl being effectively unemployable?
[ترجمه گوگل]چه کسی مسئول بیکاری این دختر دلپذیر بوده است؟
[ترجمه ترگمان]چه کسی مسئول این دختر دوست داشتنی بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They really were rejects, zero contributors, the unlovely and the unemployable.
[ترجمه گوگل]آنها واقعاً مردود، بدون مشارکت، دوست داشتنی و بیکار بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها واقعا رد شدند، contributors صفر، the و the
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In Sonne 's native Denmark, as elsewhere, autistics are typically considered unemployable.
[ترجمه گوگل]در دانمارک بومی Sonne، مانند جاهای دیگر، بیماران اوتیستیک معمولاً غیرقابل کار در نظر گرفته می شوند
[ترجمه ترگمان]در Sonne، دانمارک، مانند سایر جاها، autistics معمولا unemployable محسوب می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غیرفابل استخدام (صفت)
unemployable

تخصصی

[ریاضیات] غیر قابل استخدام

انگلیسی به انگلیسی

• not employable, that cannot be employed
someone who is unemployable does not have a job and is unlikely to get a job, for example because of the way that they behave.

پیشنهاد کاربران

بپرس