uneducated

/əˈnedʒʊˌketəd//ʌnˈedʒʊkeɪtɪd/

تحصیل نکرده، آموزش ندیده، بیسواد

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of educated.
مشابه: ignorant

جمله های نمونه

1. Though an uneducated man, Chavez was not a stupid one.
[ترجمه گوگل]چاوز اگرچه مردی بی سواد بود، اما آدم احمقی نبود
[ترجمه ترگمان]گرچه بی سواد، آدم بی سواد، کودن نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Most of the population there are reckoned as uneducated.
[ترجمه گوگل]اکثر جمعیت آنجا بی‌سواد هستند
[ترجمه ترگمان]اکثر مردم در آنجا بی سواد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The poor and uneducated did worst under these reforms.
[ترجمه گوگل]افراد فقیر و بی‌سواد تحت این اصلاحات بدترین عملکرد را داشتند
[ترجمه ترگمان]فقرا و بی سواد تحت این اصلاحات از همه بدتر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She thought he was very common and uneducated.
[ترجمه گوگل]او فکر می کرد که او بسیار معمولی و بی سواد است
[ترجمه ترگمان]او فکر می کرد که او خیلی معمولی و بی سواد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I'd put him down as an uneducated man.
[ترجمه گوگل]من او را به عنوان یک مرد بی سواد پایین می آوردم
[ترجمه ترگمان]او را به عنوان یک مرد بی سواد قرار داده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was uneducated and barely literate.
[ترجمه گوگل]او بی سواد و کم سواد بود
[ترجمه ترگمان]بی سواد بود و به سختی با سواد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The people are uneducated and rude.
[ترجمه گوگل]مردم بی سواد و بی ادب هستند
[ترجمه ترگمان]مردم بی سواد و گستاخ هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The cob was young and eager but uneducated.
[ترجمه گوگل]بلال جوان و مشتاق اما بی سواد بود
[ترجمه ترگمان]The جوان و مشتاق اما بی سواد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is the uneducated country underdog who takes on the bad guys from the big city and wins.
[ترجمه گوگل]او یک مرد بی‌سواد کشور است که با افراد بد شهر بزرگ مقابله می‌کند و برنده می‌شود
[ترجمه ترگمان]او یک کشور بی سواد است که افراد بد را از شهر بزرگ می گیرد و برنده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A pampered child is an uneducated child. An educated parent who pampers a child is an educated fool. Dr T. P. Chia
[ترجمه گوگل]کودک متنعم کودکی بی سواد است پدر و مادر تحصیل کرده ای که کودک را ناز می کند، احمق تحصیل کرده ای است دکتر تی پی چیا
[ترجمه ترگمان]یک کودک لوس یک کودک بی سواد است یک والد تحصیل کرده که کودکی را به فرزندی قبول می کند، یک احمق تحصیل کرده است دکتر تی پی چیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The uneducated or undereducated could find a job.
[ترجمه گوگل]افراد بی سواد یا کم سواد می توانند شغلی پیدا کنند
[ترجمه ترگمان]The یا undereducated می توانستند شغلی پیدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Charles's parents were pious and uneducated folk.
[ترجمه گوگل]پدر و مادر چارلز مردمی وارسته و بی سواد بودند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادر چارلز آدم های بی سواد و بی سواد بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I hate the uneducated and the ignorant.
[ترجمه گوگل]از بی سواد و نادان متنفرم
[ترجمه ترگمان]از بی سواد و بی سواد متنفرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A poor, uneducated people do not have the will power or knowledge to challenge an oppressive government.
[ترجمه گوگل]مردم فقیر و بی سواد قدرت اراده یا دانش لازم برای به چالش کشیدن حکومت ظالم را ندارند
[ترجمه ترگمان]مردم بی سواد، فقیر و بی سواد، قدرت و دانش کافی برای به چالش کشیدن یک دولت ظالم ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The uneducated woman transmits to her children the same doomed life.
[ترجمه گوگل]زن بی سواد همان زندگی محکوم به فنا را به فرزندانش منتقل می کند
[ترجمه ترگمان]آن زن بی سواد، زندگی محکوم را به فرزندانش انتقال می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not educated, untaught, not enlightened
someone who is uneducated has not received much education.

پیشنهاد کاربران

بی سواد
She is an uneducated foolish village
husband
اویک شوهر روستایی احمق بیسوادی دارد

بپرس