unduly

/ənˈduːli//ˌʌnˈdjuːli/

معنی: ناروا، بی جهت، بی خود
معانی دیگر: بیش از حد، به طور افراط آمیز، بیجا، بی دلیل، به طور نامناسب

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: to an unjustifiable or inappropriate extent; excessively.
مشابه: overly, to a fault

- She is unduly worried about the opinion of others.
[ترجمه گوگل] او بی جهت نگران نظر دیگران است
[ترجمه ترگمان] او بی جهت نگران افکار دیگران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I think you're being unduly concerned about the state of my health.
[ترجمه گوگل] فکر می کنم شما بی جهت نگران وضعیت سلامتی من هستید
[ترجمه ترگمان] من فکر می کنم شما بی جهت نگران وضعیت سلامتی من هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in an unjustified or improper manner.
متضاد: duly

- It's believed that he unduly influenced a jury member.
[ترجمه بهنام] اعتقاد بر این است که او یکی از اعضای هیئت منصفه را به ناروا تحت تاثیر قرار داده است.
|
[ترجمه گوگل] اعتقاد بر این است که او به طور نامناسبی بر یکی از اعضای هیئت منصفه تأثیر گذاشته است
[ترجمه ترگمان] این باور وجود دارد که او بی جهت بر یک عضو هیات منصفه تاثیر می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She claims to have been unduly searched by the customs officials.
[ترجمه گوگل] او مدعی است که توسط ماموران گمرک به طور ناروا مورد بازرسی قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان] او ادعا می کند که به طور بی جهت توسط مقامات گمرک بازرسی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he was unduly worried
او بی اندازه دلواپس بود.

2. She doesn't seem unduly concerned about her exams.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که او بی جهت نگران امتحانات خود نیست
[ترجمه ترگمان]به نظر نمی رسد که او بی جهت نگران امتحانات خود باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I hope I don't sound unduly cynical.
[ترجمه گوگل]امیدوارم بیش از حد بدبین به نظر نروم
[ترجمه ترگمان]امیدوارم که بی هوده به نظر نرسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Sales did not seem unduly affected.
[ترجمه گوگل]به نظر نمی رسید که فروش بی جهت تحت تأثیر قرار گیرد
[ترجمه ترگمان]فروش به نظر بی جهت تحت تاثیر قرار نگرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was not unduly concerned by the prospect of managing on her own.
[ترجمه گوگل]او بی جهت نگران چشم انداز مدیریت به تنهایی نبود
[ترجمه ترگمان]او بی جهت به فکر مدیریت روی خودش نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. "But you're not unduly worried about doing this report?" — "No. ".
[ترجمه گوگل]"اما شما بی جهت نگران انجام این گزارش نیستید؟" - "نه "
[ترجمه ترگمان]\" اما شما بی جهت نگران انجام این گزارش نیستید؟ نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There's no need to get unduly anxious on my account.
[ترجمه گوگل]نیازی به نگرانی بی مورد در حساب من نیست
[ترجمه ترگمان]نیازی نیست که بی جهت به خاطر من نگران شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Don't let it worry you unduly.
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید بی جهت شما را نگران کند
[ترجمه ترگمان]نذار این نگرانت کنه، بی جهت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The government is not unduly alarmed by these figures.
[ترجمه گوگل]دولت بی جهت از این ارقام نگران نیست
[ترجمه ترگمان]دولت به طور بی جهت از این ارقام وحشت ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He accused the government of being unduly cautious.
[ترجمه گوگل]او دولت را متهم به احتیاط بیش از حد کرد
[ترجمه ترگمان]او دولت را به احتیاط متهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The thought did not disturb her unduly.
[ترجمه گوگل]این فکر بی جهت او را آزار نمی داد
[ترجمه ترگمان]این فکر بی جهت او را آزار نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The surgery must not be unduly prolonged.
[ترجمه گوگل]جراحی نباید بی دلیل طولانی شود
[ترجمه ترگمان]جراحی بی جهت نباید طولانی باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There's no need to be unduly pessimistic about the situation.
[ترجمه گوگل]نیازی به بدبین بودن بی مورد در مورد وضعیت وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]نیازی نیست که بی جهت نسبت به وضعیت بدبین باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The levels of pollution in this area are unduly high.
[ترجمه گوگل]سطح آلودگی در این منطقه بی دلیل بالاست
[ترجمه ترگمان]میزان آلودگی در این منطقه بی جهت بالاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He seemed unduly reticent on the subject of his past.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسید که او در مورد گذشته خود بی‌توجهی کند
[ترجمه ترگمان]او به ناحق درباره گذشته اش حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناروا (قید)
unduly

بی جهت (قید)
unduly

بی خود (قید)
unduly

انگلیسی به انگلیسی

• excessively, disproportionately; improperly
you use unduly to say that something is done to an unnecessary or excessive extent.

پیشنهاد کاربران

بیش از اندازه. بیش از حد لزوم
مثال:
the poll was unduly low
تعداد آراء بیش از اندازه کم و اندک بود.
unduly:غیرقانونی
نامطلوب
به طور ناخواسته
بی مورد، افراطی، در حد افراط، بیش از اندازه unjustifiable, improper , excessive
He is unduly worried
An unduly long letter
ناخواسته
اشتباه، به اشتباه، به روش نامناسب

بپرس