قید ( adverb )
• (1) تعریف: to an unjustifiable or inappropriate extent; excessively.
• مشابه: overly, to a fault
• مشابه: overly, to a fault
- She is unduly worried about the opinion of others.
[ترجمه گوگل] او بی جهت نگران نظر دیگران است
[ترجمه ترگمان] او بی جهت نگران افکار دیگران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او بی جهت نگران افکار دیگران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I think you're being unduly concerned about the state of my health.
[ترجمه گوگل] فکر می کنم شما بی جهت نگران وضعیت سلامتی من هستید
[ترجمه ترگمان] من فکر می کنم شما بی جهت نگران وضعیت سلامتی من هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من فکر می کنم شما بی جهت نگران وضعیت سلامتی من هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: in an unjustified or improper manner.
• متضاد: duly
• متضاد: duly
- It's believed that he unduly influenced a jury member.
[ترجمه بهنام] اعتقاد بر این است که او یکی از اعضای هیئت منصفه را به ناروا تحت تاثیر قرار داده است.|
[ترجمه گوگل] اعتقاد بر این است که او به طور نامناسبی بر یکی از اعضای هیئت منصفه تأثیر گذاشته است[ترجمه ترگمان] این باور وجود دارد که او بی جهت بر یک عضو هیات منصفه تاثیر می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She claims to have been unduly searched by the customs officials.
[ترجمه گوگل] او مدعی است که توسط ماموران گمرک به طور ناروا مورد بازرسی قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان] او ادعا می کند که به طور بی جهت توسط مقامات گمرک بازرسی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او ادعا می کند که به طور بی جهت توسط مقامات گمرک بازرسی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید