undramatic

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of dramatic
متضاد: dramatic

جمله های نمونه

1. Springtime flatters this part of the Somme countryside, undramatic with its flat fields and scattered villages.
[ترجمه گوگل]فصل بهار با مزارع مسطح و دهکده‌های پراکنده‌اش، این بخش از حومه شهر سام را زیبا می‌کند
[ترجمه ترگمان]Springtime این بخش از حومه Somme، undramatic با زمین های مسطح و روستاهای پراکنده را flatters می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It's all very agreeable, and all terribly undramatic.
[ترجمه گوگل]همه اینها بسیار قابل قبول است و به طرز وحشتناکی غیر نمایشی است
[ترجمه ترگمان]همه چیز خیلی مطبوع است، و خیلی هم غیر عادی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This undramatic event witness by some 40 or 50 people, heralded the start of a new era for lifeboats.
[ترجمه گوگل]این رویداد غیر نمایشی که حدود 40 یا 50 نفر شاهد آن بودند، آغاز عصر جدیدی برای قایق های نجات بود
[ترجمه ترگمان]این شاهد رویدادی در حدود ۴۰ تا ۵۰ نفر شاهد آغاز عصر جدید برای قایق های نجات بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In short, an average upbringing, quite undramatic in many respects.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، یک تربیت متوسط، از بسیاری جهات کاملاً غیر نمایشی
[ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، تربیت متوسط، به طور متوسط، در بسیاری از جنبه ها بسیار قابل توجه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Thereare several plausible explanations for Germany's undramatic election.
[ترجمه گوگل]چندین توضیح قابل قبول برای انتخابات غیر نمایشی آلمان وجود دارد
[ترجمه ترگمان]چندین توضیح محتمل برای انتخابات undramatic آلمان به وجود آورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Much psychiatric medicine is undramatic stuff, involving the prescription of drugs to uncommunicative patients.
[ترجمه گوگل]بسیاری از داروهای روانپزشکی چیزهای غیر نمایشی هستند که شامل تجویز دارو برای بیماران غیرقابل ارتباط است
[ترجمه ترگمان]بیشتر داروهای روانی مربوط به داروهای ضد افسردگی است که شامل تجویز داروها برای uncommunicative بیمار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Only gold seemed to climb in an undramatic fashion to finish the day higher.
[ترجمه گوگل]فقط طلا به نظر می رسید که به شکلی غیر دراماتیک صعود می کند تا روز را بالاتر به پایان برساند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که فقط طلا در یک روش غیر معمول بالا می رود تا آن روز را به پایان برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. With undramatic writing, Guo Ping made the description into a way of finding clues in investigating a case. And so, there was a restrained voice and a regulated rhythm in his novels.
[ترجمه گوگل]گوو پینگ با نوشتن غیر نمایشی، توصیف را راهی برای یافتن سرنخ هایی در بررسی یک پرونده کرد و بنابراین، صدایی مهار شده و ریتمی منظم در رمان های او وجود داشت
[ترجمه ترگمان]با نوشتن undramatic، گیو پینگ این توصیف را به روشی برای یافتن سرنخ ها در تحقیق در مورد یک پرونده تبدیل کرد و بدین ترتیب صدای مهار کننده و آهنگی منظم در رمان های او وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The rear wheels do not drop one in the first turn and when the stability system intervenes, it is quiet and undramatic .
[ترجمه گوگل]چرخ‌های عقب در اولین پیچ یکی نمی‌افتند و وقتی سیستم پایداری دخالت می‌کند، آرام و بی‌صدا است
[ترجمه ترگمان]چرخ های عقب یکی در چرخش اول قرار نمی گیرند و زمانی که سیستم ثبات مداخله می کند، آرام و undramatic است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I am on the legislative side and my job is pretty undramatic.
[ترجمه گوگل]من در جناح قانونگذاری هستم و کارم بسیار غیر نمایشی است
[ترجمه ترگمان]من در سمت قانون گذاری هستم و شغلم عالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not dramatic, lacking dramatic force, unspectacular

پیشنهاد کاربران

بی هیجان - بی شور و حال
lacking the qualities expected in drama.
"an undramatic libretto"
unexciting.
"research tends to be undramatic and unglamorous"
ناشناخته

بپرس