undone

/ənˈdən//ʌnˈdʌn/

معنی: خام
معانی دیگر: اسم مفعول: undo، فنا شده، نابود، نیست، تباه، انجام نشده، به پایان نرسیده، نکرده، ناکرده، ناتمام، خراب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: not accomplished or finished; uncompleted.
( verb )
• : تعریف: past participle of undo.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: unfastened or loosened.

(2) تعریف: ruined or disgraced.
مشابه: done for

(3) تعریف: emotionally shattered.

جمله های نمونه

1. greed has undone many great men
آز بسیاری از مردان را نابود کرده است.

2. what's done cannot be undone
تیر رها شده را نمی توان برگرداند،آب ریخته را نمی توان به جوی برگرداند

3. What is done cannot be undone.
[ترجمه گوگل]کاری که انجام می شود قابل لغو نیست
[ترجمه ترگمان]کاری که انجام می شود را نمی توان ناتمام گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Take honour from me and my life is undone.
[ترجمه علی کوثری] افتخار را از من بگیری زندگی من نابود خواهد شد
|
[ترجمه گوگل]آبروی من را بگیر و زندگی من از بین می رود
[ترجمه ترگمان]به من افتخار بدهید و زندگی من نابود خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. One of these buttons has come undone .
[ترجمه گوگل]یکی از این دکمه ها لغو شده است
[ترجمه ترگمان]یکی از این دکمه ها کاملا خراب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The top button of his shirt was undone.
[ترجمه گوگل]دکمه بالای پیراهنش باز شده بود
[ترجمه ترگمان]دکمه بالای پیراهنش از بین رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Overdone is worse than undone.
[ترجمه گوگل]زیاده روی بدتر از انجام نشده است
[ترجمه ترگمان]overdone بدتر از undone
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The screws can be undone by hand.
[ترجمه گوگل]پیچ ها را می توان با دست باز کرد
[ترجمه ترگمان]پیچ ها میتونه با دست نابود بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. My button's come undone again.
[ترجمه گوگل]دکمه من دوباره باز شد
[ترجمه ترگمان]دکمه من دوباره باز شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He had undone the buttons of his shirt, exposing an unsightly expanse of white flesh.
[ترجمه گوگل]او دکمه‌های پیراهنش را باز کرده بود و فضای ناخوشایندی از گوشت سفید را نمایان می‌کرد
[ترجمه ترگمان]دکمه های پیراهنش را باز کرده بود و پهنه وسیعی از گوشت سفید را نمایان می ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We left the washing-up undone and went out for the day.
[ترجمه گوگل]ما شستن را انجام ندادیم و برای یک روز بیرون رفتیم
[ترجمه ترگمان]ما the رو ترک کردیم و برای روز رفتیم بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The evil that he did can never be undone.
[ترجمه گوگل]بدی که او کرد هرگز قابل جبران نیست
[ترجمه ترگمان] شیطانی که اون هیچ وقت نمی تونه نابود بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In the end, Othello is undone by his jealousy.
[ترجمه گوگل]در پایان، اتللو با حسادت خود از بین می رود
[ترجمه ترگمان]سرانجام اتللو شکسته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The stitching along my coat hem is coming undone.
[ترجمه گوگل]دوخت روی لبه کت من در حال باز شدن است
[ترجمه ترگمان]دوخت و دوز روی لبه کتم خراب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خام (صفت)
rude, simple, naive, rare, green, unripe, crude, naif, raw, unfeasible, half-baked, undone, unequipped, unprepared

انگلیسی به انگلیسی

• opened, not fastened; destroyed, dismantled (archaic); not done
something that is undone is no longer tied or fastened.

پیشنهاد کاربران

قابل بازگشت ، برگشت پذیر
Nothing we have done in the past can be undone
هیچ چیزی که ما در گذشته انجام داده ایم قابل بازگشت نیست
He looked completely undone after the news
او بعداز شنیدن اخبار کاملا آشفته به نظر می رسید ☹️
بازگشت ناپذیر
This action can't be undone.
[مو] ژولیده، به هم ریخته، پریشان، رها
Your shoe lace is undone.
بند کفشتون بازه.
خنثی کردن ( اثرات منفی یک اتفاق ) ؛ بازگرداندن وضعیت به حالت قبل؛ ملغی کردن
تمام نشده ؛ باز ( دکمه , زیپ )
# Some work was left undone
# The top button of his shirt was undone
# Why didn't you tell me my zip was undone
در حال نابودی، رو به زوال

بپرس