undomesticated

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of domesticated.
مشابه: savage, wild

جمله های نمونه

1. After years of marriage he remained essentially undomesticated.
[ترجمه گوگل]پس از سالها ازدواج، او اساساً اهلی نبود
[ترجمه ترگمان]پس از سال ها ازدواج اساسا undomesticated باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Woolf was famously undomesticated while the more home-oriented Bell needed someone to help look after her children while she carried on with her work as a painter—and her love affairs.
[ترجمه گوگل]وولف به‌طور مشهوری اهلی‌نشده بود، در حالی که بل بیشتر خانه‌دار به کسی نیاز داشت که در حین ادامه کارش به‌عنوان نقاش – و روابط عاشقانه‌اش، از فرزندانش کمک کند
[ترجمه ترگمان]ولف در زمانی که خانه more به کسی نیاز داشت که به مراقبت از فرزندانش کمک کند، زمانی که او کارش را به عنوان نقاش و کاره ای عاشقانه خود ادامه داد، به کسی نیاز داشت تا به او کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. NOISE, n. A stench in the ear. Undomesticated music. The chief product and authenticating sign of civilization .
[ترجمه گوگل]سر و صدا، n بوی تعفن در گوش موسیقی غیر اهلی محصول اصلی و نشانه معتبر تمدن
[ترجمه ترگمان]گوش کن یه بوی گند در گوش موسیقی Undomesticated محصول اصلی و نشانه تایید هویت تمدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I had my routines: constant vigilance, my antidote to the sin of sleeping and the undomesticated world of dreams.
[ترجمه گوگل]من کارهای روزمره خود را داشتم: هوشیاری مداوم، پادزهر من در برابر گناه خواب و دنیای غیرمجاز رویاها
[ترجمه ترگمان]من کاره ای روزمره خود را انجام می دادم: هوشیاری مداوم، پادزهر من به گناه خواب و دنیای رویاها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. When humans fished, we still went out into the wild, braved the elements and brought back decidedly undomesticated animals for dinner.
[ترجمه گوگل]وقتی انسان‌ها ماهی می‌گرفتند، ما همچنان به طبیعت می‌رفتیم، با عوامل شهامت مقابله می‌کردیم و حیوانات کاملاً غیر اهلی را برای شام به آنجا می‌آوردیم
[ترجمه ترگمان]وقتی انسان ها ماهیگیری می کردند، ما هنوز به سمت جنگل می رفتیم و با عناصر مختلف مبارزه می کردیم و از حیوانات undomesticated برای شام دعوت می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Moose stay in what remains of New England's wilds; undomesticated bison are restricted to a few Great Plains patches; grizzly bear are practically gone; elk are — well, great, but they're not huge.
[ترجمه گوگل]گوزن‌ها در مناطق وحشی نیوانگلند باقی می‌مانند گاو کوهان دار غیر اهلی به چند تکه بزرگ دشت محدود می شود خرس گریزلی عملاً از بین رفته اند گوزن ها هستند - خوب، عالی هستند، اما آنها بزرگ نیستند
[ترجمه ترگمان]گوزن ها در چیزی که از حیات وحش نیوانگلند باقی می ماند باقی می مانند و گاومیش کوهان دار آمریکایی به چند قسمت دشت های بزرگ محدود می شوند؛ خرس گریزلی عالی، بزرگ، اما بزرگ نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Only percent of forests in the world are in plantations, with the balance found in natural or semi-natural, largely unmanaged and undomesticated forest stands.
[ترجمه گوگل]تنها درصد جنگل‌های جهان در مزارع هستند و تعادل آن در توده‌های جنگلی طبیعی یا نیمه طبیعی، عمدتاً مدیریت نشده و غیر اهلی یافت می‌شود
[ترجمه ترگمان]تنها درصد از جنگل های جهان در کشت و زرع هستند و تعادل یافته در جنگل های طبیعی یا نیمه طبیعی، عمدتا \"unmanaged\" و \"undomesticated\" می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not domesticated, untamed

پیشنهاد کاربران

بپرس