undisturbed

/ˌənˌdɪˈstɜːrbd//ˌʌndɪˈstɜːbd/

معنی: مختل نشده، غیر مختل
معانی دیگر: غیر مختل، مختل نشده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of disturbed.
مشابه: calm

جمله های نمونه

1. throughout the crisis her mind remained serene and undisturbed
طی آن بحران فکر او آرام و ناآشفته بود.

2. At last I was able to work undisturbed.
[ترجمه گوگل]بالاخره توانستم بدون مزاحمت کار کنم
[ترجمه ترگمان]بالاخره توانستم بدون مزاحمت کار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The children pursued their studies, undisturbed by the many visitors.
[ترجمه گوگل]بچه ها بدون اینکه از بازدیدکنندگان زیاد مزاحمتی ایجاد کنند، درس های خود را دنبال کردند
[ترجمه ترگمان]بچه ها بدون مزاحمت بسیاری از مهمانان مطالعات خود را ادامه دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I can spend the whole day undisturbed at the warehouse.
[ترجمه گوگل]من می توانم تمام روز را بدون مزاحمت در انبار بگذرانم
[ترجمه ترگمان]می تونم کل روز رو توی انبار بدون مزاحمت باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The land is to be left undisturbed as a nature reserve.
[ترجمه گوگل]زمین به عنوان یک ذخیره گاه طبیعی دست نخورده باقی بماند
[ترجمه ترگمان]زمین به عنوان ذخیره طبیعت دست نخورده باقی خواهد ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The war had not left Bargate undisturbed.
[ترجمه گوگل]جنگ بارگیت را بدون مزاحمت نگذاشته بود
[ترجمه ترگمان]جنگ بدون مزاحمت باقی نمانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mark seemed undisturbed by her threats.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید مارک از تهدیدهای او ناراحت نشده بود
[ترجمه ترگمان] مارک از تهدیدهای اون ناراحت به نظر میومد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Victoria was strangely undisturbed by this symptom, even though her husband and family were frightened.
[ترجمه گوگل]ویکتوریا به طرز عجیبی از این علامت آشفته نبود، حتی اگر شوهر و خانواده اش ترسیده بودند
[ترجمه ترگمان]ویکتوریا به طرز عجیبی از این علامت بی خبر بود، حتی با وجود اینکه شوهرش و خانواده اش ترسیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She also left the book undisturbed but felt, as soon as she saw the title, a further fellow feeling with S. Kettering.
[ترجمه گوگل]او همچنین کتاب را بدون مزاحمت رها کرد، اما به محض دیدن عنوان، احساس همنوایی بیشتری با اس کترینگ کرد
[ترجمه ترگمان]او همچنین کتاب را دست نخورده گذاشت، ولی به محض اینکه عنوان را دید، احساس دیگری با اس مشغول Kettering
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The village is still undisturbed.
[ترجمه گوگل]روستا همچنان بی مزاحمت است
[ترجمه ترگمان]دهکده هنوز دست نخورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Some women are relatively undisturbed by their monthly bleed.
[ترجمه گوگل]برخی از زنان نسبتاً از خونریزی ماهانه خود مزاحمتی ندارند
[ترجمه ترگمان]برخی از زنان نسبت به خونریزی ماهانه خود نسبتا دست نخورده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In the Balearics pockets of rural life and inland villages are undisturbed.
[ترجمه گوگل]در منطقه بالئاریک، زندگی روستایی و روستاهای داخلی دست نخورده است
[ترجمه ترگمان]در مناطق Balearics زندگی روستایی و روستاهای inland دست نخورده باقی مانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He immured himself in a small room to work undisturbed.
[ترجمه گوگل]او خود را در اتاق کوچکی غوطه ور کرد تا بدون مزاحمت کار کند
[ترجمه ترگمان]خود را در اطاقی کوچک محبوس کرده بود که بدون مزاحمت کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There was a small restaurant on Sullivan Street where we could talk undisturbed.
[ترجمه گوگل]یک رستوران کوچک در خیابان سالیوان بود که می توانستیم بدون مزاحمت صحبت کنیم
[ترجمه ترگمان]یه رستوران کوچیک تو خیابون \"سالیوان\" بود که بتونیم بدون مزاحمت صحبت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مختل نشده (صفت)
undisturbed

غیر مختل (صفت)
undisturbed

تخصصی

[عمران و معماری] دست نخورده - برهم نخورده
[زمین شناسی] دست نخورده

انگلیسی به انگلیسی

• not disturbed, not bothered, not moved from its natural condition
a place that is undisturbed is peaceful and has not been affected by changes that have happened in other places.
if you are undisturbed in something that you are doing, you continue doing it and are not affected by anything else that is happening.

پیشنهاد کاربران

بدون اختلال، منظم، کامل، بدون مزاحمت و اذیت، بدون مانع، بی دردسر، بی مانع، بلامانع، آرام، ساکت، بی سروصدا
بدون تداخل
Something that remains undisturbed is not touched, moved, or used by anyone
دست نخورده و بدون تغییر
His bed was undisturbed
The desk looked undisturbed
منابع• https://www.collinsdictionary.com/dictionary/english/undisturbed
دست نخورده، بکر
فارغ از پریشانی
منظم
بدون مزاحمت
در آرامش
بدون اعوجاج
undisturbed current & Voltage
جریان و ولتاژ بدون اعوجاج
عادی ، بدون نقص
uninterrupted operation : عملکرد عادی , عملکرد بی نقص
دست نخورده
جدا از . . .
، بدون ارتباط با . . .
بکر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس