undisputed

/ˌənˌdɪˈspjuːtəd//ˌʌndɪˈspjuːtɪd/

بی چون وچرابی، بحک ناپذیری، مسلم بودن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of disputed.

جمله های نمونه

1. The date of the painting is now undisputed.
[ترجمه گوگل]تاریخ نقاشی اکنون غیرقابل انکار است
[ترجمه ترگمان]تاریخ نقاشی اکنون مسلم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The prime example is Macy's, once the undisputed king of California retailers.
[ترجمه گوگل]نمونه بارز آن میسی است که زمانی پادشاه بلامنازع خرده فروشان کالیفرنیا بود
[ترجمه ترگمان]مثال اصلی، \"میسی\" است که زمانی پادشاه بلامنازع خرده فروشان کالیفرنیا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Doctors found undisputed evidence of nerve damage.
[ترجمه گوگل]پزشکان شواهد مسلمی از آسیب عصبی پیدا کردند
[ترجمه ترگمان]پزشکان شواهدی مسلم از آسیب عصب دریافت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. At 78 years of age, he's still undisputed leader of his country.
[ترجمه گوگل]او در 78 سالگی هنوز رهبر بلامنازع کشورش است
[ترجمه ترگمان]در ۷۸ سالگی، او هنوز رهبر مسلم کشور خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. As a result he is no longer undisputed heavyweight champion of the world.
[ترجمه گوگل]در نتیجه او دیگر قهرمان بلامنازع سنگین وزن جهان نیست
[ترجمه ترگمان]در نتیجه او دیگر قهرمان سنگین وزن جهان نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These facts were undisputed and one might have supposed the case to be a perfectly simple and straight forward one.
[ترجمه گوگل]این حقایق غیرقابل انکار بودند و شاید بتوان فرض کرد که قضیه کاملاً ساده و مستقیم است
[ترجمه ترگمان]این واقعیات مسلم بود و ممکن بود که این حقیقت کام لا ساده و مستقیم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. No pollen analyses of undisputed late-glacial deposits from the Outer Hebrides have been published.
[ترجمه گوگل]هیچ تحلیل گرده‌ای از ذخایر بلامنازع اواخر یخبندان از Hebrides بیرونی منتشر نشده است
[ترجمه ترگمان]هیچ تجزیه و تحلیل های گرده از ذخایر مسلم دیر باز مسلم از the بیرونی منتشر نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Blue Boar was, however, the undisputed centre of village life.
[ترجمه گوگل]گراز آبی، با این حال، مرکز بلامنازع زندگی روستایی بود
[ترجمه ترگمان]با این حال، Boar آبی مرکز بی چون و چرای زندگی روستا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Sampras is back on top, the undisputed No. 1 player in the world.
[ترجمه گوگل]سامپراس به اوج بازگشته است، بازیکن شماره 1 بی چون و چرای جهان
[ترجمه ترگمان]Sampras در صدر قرار دارد و بازیکن مسلم لیگ شماره ۱ در جهان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There seemed to be no undisputed facts that would either back up the story or knock it down.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسید هیچ واقعیت غیرقابل انکاری وجود نداشت که یا داستان را پشتیبان کند یا آن را خراب کند
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از واقعیات مسلم و بی چون و چرای بی چون و چرا این داستان را از خود دور ساخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It's environmental benefits may be undisputed, but it seems its suitability for the car engine has now come into question.
[ترجمه گوگل]مزایای زیست محیطی آن ممکن است غیرقابل انکار باشد، اما به نظر می رسد مناسب بودن آن برای موتور خودرو اکنون زیر سوال رفته است
[ترجمه ترگمان]این منافع زیست محیطی ممکن است مسلم باشد، اما به نظر می رسد مناسب بودن آن برای موتور خودرو اکنون مورد سوال قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Thus far, though, the undisputed king of chat is the self-proclaimed King of Pop, Michael Jackson.
[ترجمه گوگل]با این حال، تا کنون، پادشاه بلامنازع چت، پادشاه خودخوانده پاپ، مایکل جکسون است
[ترجمه ترگمان]با این حال، با این حال، پادشاه بلامنازع of، سلطان پاپ، مایکل جکسون است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This is one art at which she's undisputed family champion.
[ترجمه گوگل]این یکی از هنرهایی است که او قهرمان بلامنازع خانواده است
[ترجمه ترگمان]این یک هنر است که در آن قهرمان اصلی خانواده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Glasgow is fast becoming Britain's undisputed mecca for raving.
[ترجمه گوگل]گلاسکو به سرعت در حال تبدیل شدن به مکه بی چون و چرای بریتانیا است
[ترجمه ترگمان]گلاسکو به سرعت در حال تبدیل شدن به \"مکا نهایی\" برای هذیان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not disputed, unquestioned
if something is undisputed, everyone accepts that it exists or is true.
if someone is the undisputed leader of a group of people, everyone accepts that they are the leader.

پیشنهاد کاربران

مترادف:
undisputed = acknowledged
Undisputed = مسلم
No doubt mike tyson was undefeated, undisputed heavyweight champion in 80s
شکی نیست که مایک تایسون یک قهرمان سنگین وزن شکست ناپذیر و مسلم در دهه هشتاد بود.
مصونیت
Undisputed
بی هماورد
بی رقیب
بدون رقیب
بدون حریف ( بلا منازع )
ستیز ناشونده
uncontested=
مورد توافق همه
بی برو و برگرد ، آشکار ، بی تردید
انکارناپذیر
غیرقابل انکار، مسلم
قطعی، بدیهی، مسجل، محرز، حتمی، بی تردید، غیرقابل تردید، تردیدناپذیر
شکست ناپذیر
بلامنازع
بی رقیب
بدون قید و شرط
صفت ) مسلم، بی چون و چرا!
The undisputed fact
حقیقت مسلم!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس