undiagnosed

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of diagnosed.

جمله های نمونه

1. Severe lipaemia in an undiagnosed diabetic will usually resolve with the institution of insulin therapy and effective diabetic control.
[ترجمه گوگل]لیپمی شدید در یک دیابتی تشخیص داده نشده معمولاً با انسولین درمانی و کنترل موثر دیابت برطرف می شود
[ترجمه ترگمان]تشخیص بیماری مزمن معمولا با موسسه درمان انسولین و کنترل موثر دیابتی حل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Too many people have undiagnosed nickel allergies, and gold is plated using cyanide so no gold, either.
[ترجمه گوگل]بسیاری از افراد آلرژی به نیکل تشخیص داده نشده دارند، و طلا با استفاده از سیانید آبکاری می شود، بنابراین طلا نیز وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم حساسیت به آلرژی های غذایی را تشخیص نمی دهند و طلا با استفاده از سیانور طلا و یا طلا پوشانده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Many undiagnosed patients with prostatic obstruction were referred to the renal unit.
[ترجمه گوگل]بسیاری از بیماران تشخیص داده نشده با انسداد پروستات به بخش کلیه ارجاع داده شدند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از بیماران تشخیص داده نشده با انسداد prostatic به واحد کلیوی نیز مراجعه کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The disease may remain undiagnosed until a woman tries to conceive.
[ترجمه گوگل]این بیماری ممکن است تا زمانی که یک زن اقدام به بارداری نکند، تشخیص داده نشده باقی بماند
[ترجمه ترگمان]این بیماری ممکن است تا زمانی که یک زن سعی در درک آن داشته باشد، تشخیص داده نشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The proportion of undiagnosed individuals was highest in Thailand (78%; 95% confidence interval, CI: 74–8 and lowest in the United States (16%; 95% CI: 13–
[ترجمه گوگل]نسبت افراد تشخیص داده نشده در تایلند بالاترین (78٪؛ فاصله اطمینان 95٪، CI: 74-8 و کمترین در ایالات متحده (16٪؛ 95٪ فاصله اطمینان: 13-) بود
[ترجمه ترگمان]میزان حساسیت افراد شناسایی شده در تایلند (۷۸ %)؛ ۹۵ % فاصله اعتماد، CI: ۷۴ - ۸ و کم ترین میزان در ایالات متحده (۱۶ %؛ ۹۵ % CI: ۱۳
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A lot of MS patients (including myself) go undiagnosed for years because their doctors, including their neurologists, tell them that their problems are "all in their heads.
[ترجمه گوگل]بسیاری از بیماران ام اس (از جمله خود من) سال ها بدون تشخیص باقی می مانند زیرا پزشکان آنها از جمله متخصصان مغز و اعصاب به آنها می گویند که مشکلات آنها "همه در سرشان است
[ترجمه ترگمان]بسیاری از بیماران MS (از جمله خودم)تا سال ها تشخیص داده نمی شوند چون پزشکان آن ها، از جمله neurologists، به آن ها می گویند که مشکلات آن ها در سر آن ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Some women could be going undiagnosed.
[ترجمه گوگل]برخی از زنان ممکن است بدون تشخیص باقی بمانند
[ترجمه ترگمان]برخی از زنان می توانند تشخیص داده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It was sudden — an undiagnosed disorder, a suspected case of Marfan syndrome.
[ترجمه گوگل]ناگهانی بود - یک اختلال تشخیص داده نشده، یک مورد مشکوک به سندرم مارفان
[ترجمه ترگمان]یه اتفاق ناگهانی و بدون تشخیص، یه مورد مشکوک برای سندرم Marfan
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Another 15 % reported undiagnosed symptomatic lower leg swelling.
[ترجمه گوگل]15 درصد دیگر تورم علامت دار ساق پا را گزارش کردند
[ترجمه ترگمان]۱۵ درصد دیگر تشخیص داده نشده حاکی از تورم پای کم تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He said the undiagnosed cases are likely to be at the mild end of the spectrum, are coping well with their families and may not need a diagnosis.
[ترجمه گوگل]او گفت که موارد تشخیص داده نشده احتمالاً در انتهای طیف خفیف قرار دارند، به خوبی با خانواده خود کنار می آیند و ممکن است نیازی به تشخیص نداشته باشند
[ترجمه ترگمان]وی گفت که موارد تشخیص بیماری احتمالا در انتهای ملایم طیف هستند و با خانواده های خود کنار می آیند و ممکن است به تشخیص نیاز نداشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. While we're at it, undiagnosed depression, anxiety or any number of other mental disorders could also be interfering with your sleeping habits. So could obesity or menopause.
[ترجمه گوگل]در حالی که ما در آن هستیم، افسردگی، اضطراب یا هر تعداد دیگری از اختلالات روانی تشخیص داده نشده نیز می تواند در عادات خواب شما اختلال ایجاد کند همینطور چاقی یا یائسگی
[ترجمه ترگمان]در حالی که ما در آن هستیم، بیماری افسردگی، اضطراب و یا هر گونه اختلالات ذهنی دیگری هم می تواند در عادات خواب شما اختلال ایجاد کند بنابراین می تواند چاقی یا یائسگی را تحمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The 61 percent of undiagnosed diabetics face higher risks of suffering eyesight or kidney problems and risk having strokes, the report said.
[ترجمه گوگل]در این گزارش آمده است که 61 درصد از دیابتی های تشخیص داده نشده با خطر بیشتری از مشکلات بینایی یا کلیوی و خطر ابتلا به سکته روبرو هستند
[ترجمه ترگمان]در این گزارش گفته شده است که ۶۱ درصد افراد مبتلا به دیابت مبتلا به مشکلات بینایی و یا مشکلات کلیوی هستند و ریسک سکته مغزی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This case represents a potentially important complication of undiagnosed or conservatively managed iliopsoas impingement, particularly in patients taking anticoagulants or antiplatelet medications.
[ترجمه گوگل]این مورد نشان دهنده یک عارضه بالقوه مهم گیرافتادن ایلیوپسواس تشخیص داده نشده یا تحت کنترل محافظه کارانه است، به ویژه در بیمارانی که از داروهای ضد انعقاد یا داروهای ضد پلاکت استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]به ویژه در بیمارانی که داروهای anticoagulants یا antiplatelet را مصرف می کنند، این مورد یک پیچیدگی بالقوه بالقوه تشخیص داده یا احتیاط پذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. According to Krakow, undiagnosed and untreated sleep disorders are probably the greatest cause of daytime fatigue and sleepiness.
[ترجمه گوگل]به گفته کراکوف، اختلالات خواب تشخیص داده نشده و درمان نشده احتمالاً بزرگترین علت خستگی و خواب آلودگی در طول روز است
[ترجمه ترگمان]به گفته Krakow، تشخیص بیماری و اختلالات خواب ناشی از درمان احتمالا بزرگ ترین عامل خستگی و خواب آلودگی در طول روز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A properly working Macintosh is a marvel, but a Macintosh with an undiagnosed software problem is slow torture.
[ترجمه گوگل]یک مکینتاش که به درستی کار می کند شگفت انگیز است، اما یک مکینتاش با مشکل نرم افزاری تشخیص داده نشده شکنجه کند است
[ترجمه ترگمان]یک مکینتاش که به درستی کار می کند یک معجزه است، اما یک مکینتاش با یک مشکل نرم افزاری تشخیص داده، به کندی شکنجه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not diagnosed

پیشنهاد کاربران

go undiagnosed: تشخیص ندادن
بدون تشخیص
بدون تشخیص
تشخیص داده نشده

بپرس