• : تعریف: a condition of lacking sufficient or normal weight.
صفت ( adjective )
• : تعریف: lower in weight than is normal, desired, or necessary. • متضاد: overweight
جمله های نمونه
1. According to the hospital chart he's four kilos underweight.
[ترجمه گوگل]طبق جدول بیمارستان چهار کیلو کم وزن است [ترجمه ترگمان]براساس نمودار بیمارستان، او چهار کیلو وزن وزن دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The coal is six pounds underweight / underweight by six pounds.
[ترجمه گوگل]زغال سنگ شش پوند کم وزن است / کم وزن شش پوند است [ترجمه ترگمان]وزن این زغال سنگ ۶ پوند وزن دارد و وزن آن ۶ پوند است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The underweight child has begun to fill out after regular exercises.
[ترجمه گوگل]کودک کم وزن پس از تمرینات منظم شروع به پر کردن بدن کرده است [ترجمه ترگمان]کودک با وزن کم شروع به پر کردن بعد از تمرینات منظم کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The baby was dangerously underweight at birth.
[ترجمه Iris] کودک در هنگام تولدبه صورت خطرناکی کم وزن بود
|
[ترجمه گوگل]نوزاد هنگام تولد به طور خطرناکی کم وزن بود [ترجمه ترگمان]کودک در هنگام تولد به طور خطرناکی وزن وزن داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Nearly a third of the children were severely underweight.
[ترجمه گوگل]نزدیک به یک سوم کودکان به شدت کم وزن بودند [ترجمه ترگمان]نزدیک به یک سوم از کودکان به شدت وزن وزن داشتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Women who smoke risk giving birth to underweight babies.
[ترجمه گوگل]زنان سیگاری در خطر به دنیا آوردن نوزادان کم وزن هستند [ترجمه ترگمان]زنانی که ریسک سیگار می کشند، کودکان کم وزن را به دنیا می آورند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. She is a few pounds underweight for her height.
[ترجمه گوگل]او نسبت به قدش چند پوند کم وزن است [ترجمه ترگمان]اون چند کیلویی وزن داره که داره وزن کم می کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Frisch suggested that underweight women would also have impaired reproductive function owing to a lack of oestrogen produced in adipose tissue.
[ترجمه گوگل]فریش پیشنهاد کرد که زنان کم وزن نیز به دلیل کمبود استروژن تولید شده در بافت چربی، عملکرد تولید مثلی را مختل می کنند [ترجمه ترگمان]فریش پیشنهاد داد که زنان با وزن کم نیز به علت کمبود هورمون استروژن که در بافت چربی تولید می شود، دچار نقص عملکرد تولید مثلی نیز خواهند شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The doctor says I'm underweight.
[ترجمه گوگل]دکتر میگه وزنم کمه [ترجمه ترگمان]دکتر می گوید من کمبود وزن دارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The doctor says that I'm underweight and has put me on a special diet.
[ترجمه گوگل]دکتر می گوید وزنم کم است و رژیم غذایی خاصی به من داده است [ترجمه ترگمان]دکتر می گوید که من وزن وزن دارم و یک رژیم خاص را در اختیار من قرار داده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Besides, I was always underweight for football and just right for basketball and everything else I played.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، من همیشه برای فوتبال کم وزن بودم و فقط برای بسکتبال و هر چیز دیگری که بازی می کردم [ترجمه ترگمان]علاوه بر این، من همیشه دنبال فوتبال می گشتم و برای بسکتبال و هر چیز دیگه ای که بازی می کردم وزن کم می کردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. If you are very underweight, see your doctor.
[ترجمه گوگل]اگر خیلی کم وزن هستید، به پزشک خود مراجعه کنید [ترجمه ترگمان]اگر از کمبود وزن برخوردار باشید، دکتر شما را ببینید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The child is born seriously underweight, and underweight babies can not catch up with large ones.
[ترجمه گوگل]کودک به طور جدی کم وزن به دنیا می آید و نوزادان کم وزن نمی توانند به نوزادان بزرگ برسند [ترجمه ترگمان]این کودک با وزن کم به دنیا آمده است و کودکان کم وزن در وزن کم نمی توانند با کودکان بزرگ خود برخورد کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. According to all these charts I am underweight, sometimes by as much as two stone.
[ترجمه گوگل]با توجه به همه این نمودارها من دچار کمبود وزن هستم، گاهی اوقات به اندازه دو سنگ [ترجمه ترگمان]با توجه به این charts که من از کمبود وزن کم دارم، بعضی اوقات هم به اندازه دوتا سنگ وزن کم می کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
کسر وزن (اسم)
underweight
دارای کسر وزن (صفت)
underweight
انگلیسی به انگلیسی
• weight that is below average, weight that is below what is required weighing less than the normal weight, not heavy enough
پیشنهاد کاربران
در بازار سهام، به سهمی گفته می شود که بازگشت سودش از میانگین بازگشت سود دیگر سهام مشابه کمتر است.
کم وزن
underweight ( تغذیه ) واژه مصوب: کم وزنی تعریف: حالتی که در آن وزن بدن 15 تا 20 درصد کمتر از وزن استاندارد است