• (1)تعریف: the act of one who undertakes. • مشابه: activity, assumption, contracting, pledging
• (2)تعریف: a task or project that is undertaken. • مترادف: endeavor, enterprise, project, task • مشابه: campaign, commitment, job, mission, operation, piece, program, pursuit, venture, work
• (3)تعریف: the business or tasks of an undertaker or mortician.
جمله های نمونه
1. an ambitious undertaking
اقدام مستلزم سعی و پشتکار
2. he was the heart and the nerve of the whole undertaking
او قلب و توانبخش کلیه ی بخش های آن کار بود.
3. She discouraged me from undertaking the work.
[ترجمه مرضیه] او مرا از انجام کار برحذر داشت ( منع کرد )
|
[ترجمه گوگل]او مرا از انجام کار منصرف کرد [ترجمه ترگمان]اون منو دلسرد کرد تا کار رو به عهده بگیرم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Starting a new business can be a risky undertaking.
[ترجمه گوگل]شروع یک کسب و کار جدید می تواند یک کار پرخطر باشد [ترجمه ترگمان]شروع یک کسب وکار جدید می تواند یک کار ریسک ریسک باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Organizing the show has been a massive undertaking.
[ترجمه گوگل]سازماندهی این نمایش یک کار بزرگ بوده است [ترجمه ترگمان] Organizing \"نمایش بزرگی رو انجام داده\" [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. We will succeed his undertaking that he has not finished.
[ترجمه گوگل]ما به تعهدی که او به پایان نرسانده موفق خواهیم شد [ترجمه ترگمان]ما موفق خواهیم شد که تعهد او را به پایان برسانیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Both organizations gave an undertaking to curb violence among their members.
[ترجمه گوگل]هر دو سازمان متعهد شدند که خشونت را در میان اعضای خود مهار کنند [ترجمه ترگمان]هر دوی این سازمان ها اقدامی برای مهار خشونت در میان اعضای خود انجام دادند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The landlord gave a written undertaking that repairs would be carried out before the end of the month.
[ترجمه گوگل]صاحبخانه تعهد کتبی داد که تعمیرات قبل از پایان ماه انجام شود [ترجمه ترگمان]صاحب مسافرخانه یک تعهد کتبی داد که تعمیرات پیش از پایان ماه انجام خواهد شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The factory failed to honour its undertaking to stop dumping waste into the local river.
[ترجمه گوگل]کارخانه به تعهد خود مبنی بر توقف ریختن زباله در رودخانه محلی عمل نکرد [ترجمه ترگمان]این کارخانه موفق به حفظ تعهد خود برای توقف دفن زباله در این رودخانه محلی نشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He was entrapped into undertaking the work.
[ترجمه گوگل]او گرفتار انجام کار شده بود [ترجمه ترگمان]در دام کار گرفتار شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. It's a mammoth undertaking - are you sure you have the resources to cope?
[ترجمه گوگل]این یک تعهد بزرگ است - آیا مطمئن هستید که منابع لازم برای مقابله با آن را دارید؟ [ترجمه ترگمان]این یک تعهد ماموت است - آیا مطمئنید که منابعی برای مقابله با آن دارید؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The MOD gave an undertaking to Saville that it had provided him with all relevant material.
[ترجمه گوگل]وزارت دفاع به ساویل متعهد شد که تمام مطالب مربوطه را در اختیار او قرار داده است [ترجمه ترگمان]The به to متعهد شد که با تمام مواد مربوطه وی را تامین کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Their motives for undertaking this study are highly questionable.
[ترجمه گوگل]انگیزه آنها برای انجام این مطالعه بسیار مشکوک است [ترجمه ترگمان]انگیزه های آن ها برای انجام این مطالعه بسیار سوال برانگیز است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Getting married is a serious undertaking.
[ترجمه گوگل]ازدواج یک کار جدی است [ترجمه ترگمان]ازدواج کردن یک تعهد جدی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Small businesses are a risky undertaking.
[ترجمه گوگل]کسب و کارهای کوچک یک کار پرخطر هستند [ترجمه ترگمان]شرکت های کوچک کار خطرناکی هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
مقاطعه کار کفن ودفن (اسم)
undertaking, mortician, undertaker
جواب گو (اسم)
undertaking, responder, undertaker, respondent
کارگیر (اسم)
undertaking, undertaker
متقبل (صفت)
undertaking
مسئول (صفت)
answerable, liable, undertaking
متعهد (صفت)
undertaking, engaged, promising
تخصصی
[صنعت] مسئولیتی که یک شخص به عهده می گیرد، عهد، متعهد شدن [حقوق] تعهد، تقبل، اقدام خطیر [ریاضیات] کسب و کار، تعهد کردن، تعهد
انگلیسی به انگلیسی
• mission, that which one takes on; promise, pledge; act of taking on; profession of arranging funerals an undertaking is a task or job; a formal word. if you give an undertaking to do something, you formally promise to do it. see also undertake.
پیشنهاد کاربران
1. تعهد. وظیفه. تکلیف. کار 2. قول. تضمین
شرکت ها
تعهد ، تکلیف ، کار ، وظیفه ( برگرفته از فرهنگ نشر نو )
تقبّل، کارگرفت
پروژه
1. a job, business, or piece of work کار، بیزینس یا قسمتی از یک کار 2. a formal promise یک قول رسمی 3. an effort to do something, esp. to do a large or difficult job, or the job that is done ... [مشاهده متن کامل]
تلاش برای انجام یک کار، به خصوص کاری بزرگ و سخت، یا دوباره کاری منبع: https://dictionary. cambridge. org/dictionary/english/undertaking