understanding

/ˌəndərˈstændɪŋ//ˌʌndəˈstændɪŋ/

معنی: توافق، فهم، هوش، خرد، ادراک، تظر، فهمیده، با هوش، مطلع، ماهر
معانی دیگر: درک، اندریافت، ویر، برداشت، استنتاج، شناخت، قوه ی ادراک، عقل، درایت، شعور انسانی، تفاهم، فهیم، بافهم و شعور، عاقل، بادرایت، موافقت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the intellectual process of one who understands; comprehension.
مترادف: comprehension
مشابه: cognition, cognizance, insight, realization, thought

(2) تعریف: the ability or means by which one understands; thinking; intelligence.
مترادف: intellect, intelligence, reason
مشابه: acumen, aptitude, brainpower, brains, comprehension, gray, insight, intuition, matter, mind, perception, perspicacity, sagacity, savvy, sense, wisdom, wit

(3) تعریف: individual interpretation; opinion.
مترادف: explanation, interpretation, opinion
مشابه: belief, conception, conceptualization, inference, judgment, perception

(4) تعریف: an agreement, esp. of an implicit or private nature.
مترادف: agreement
مشابه: accord, arrangement, bargain, compact, concord, covenant, pact, settlement

- We have an understanding.
[ترجمه fisker] ما تفاهم داریم
|
[ترجمه گوگل] ما تفاهم داریم
[ترجمه ترگمان] ما درک می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: knowledge or skill in a particular area.
مترادف: grasp, knowledge
متضاد: ignorance
مشابه: acquaintance, adeptness, capability, command, competence, familiarity, grip, proficiency, savvy, skill

- a good understanding of mathematics
[ترجمه نازین] یک درک خوب ازریاضیات
|
[ترجمه گوگل] درک خوبی از ریاضیات
[ترجمه ترگمان] یک درک خوب از ریاضیات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: sympathy or tolerance toward other people.
مترادف: open-mindedness, tolerance
متضاد: intolerance
مشابه: compassion, empathy, sensitivity, sympathy

- a religion that teaches understanding
[ترجمه گوگل] دینی که فهم را می آموزد
[ترجمه ترگمان] دین که فهم و فهم را آموزش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: understandingly (adv.)
(1) تعریف: marked by or having intelligence or insight.
مترادف: insightful, intelligent, knowing
مشابه: astute, brainy, bright, clever, incisive, perceptive, sharp, smart

(2) تعریف: sympathetic or tolerant toward the views of others; compassionate.
مترادف: compassionate, sympathetic, tolerant
متضاد: uncompassionate, unsympathetic
مشابه: accepting, broad-minded, considerate, forgiving, kind, patient, thoughtful

جمله های نمونه

1. understanding is the matrix of peace
تفاهم موجد صلح است.

2. understanding is the necessary moment of reason
ادراک جز لازم تعقل است.

3. an understanding father
یک پدر فهمیده

4. my understanding of what he meant
برداشت من از منظور او

5. a clear understanding of the reasons for his failure
درک واضح علل ناکامیابی او

6. a new understanding of the old problem
فهم جدیدی از آن مسئله ی قدیمی

7. beyond human understanding
فراسوی عقل بشر

8. love and understanding were what he had always craved
محبت و تفاهم چیزی بود که او همیشه از ته دل خواستار آن بود.

9. (f. bacon) the understanding must be stretched to take in the image of the universe
برای درک تصویر کائنات لازم است که قدرت تفهیم را گسترش بدهیم.

10. a gleam of understanding
ذره ای فهم

11. to reach an understanding with someone
با کسی به توافق رسیدن

12. he has an imperfect understanding of english
انگلیسی را کامل نمی فهمد.

13. mortality is incapable of understanding god's will
بشر قادر به درک اراده ی خداوند نیست.

14. the tenuity of my understanding
کمی قوه ی ادراک من

15. an argument aimed at the understanding rather than the emotions
استدلالی که هدف آن خرد است نه احساسات

16. most people are unable to have a conceptual understanding of computers
بیشتر مردم از درک ذهنی کامپیوتر عاجزند.

17. he felt himself hobbled by his parents' lack of understanding
او احساس می کرد که عدم درک والدینش دست و بال او را بسته است.

18. Our understanding of cancer remains imperfect.
[ترجمه گوگل]درک ما از سرطان ناقص است
[ترجمه ترگمان]درک ما از سرطان ناکامل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Love means understanding, not agreement. It means forgiveness, not forgetting.
[ترجمه گوگل]عشق یعنی درک، نه توافق یعنی بخشش، فراموش نکردن
[ترجمه ترگمان]عشق به معنی درک است نه توافق به معنای بخشش است، نه فراموش کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. understand yourself in order to better understanding others.
[ترجمه گوگل]خودتان را درک کنید تا دیگران را بهتر درک کنید
[ترجمه ترگمان]خودتان را درک کنید تا درک بهتری از دیگران داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. She doesn't have any understanding of politics/human nature/what it takes to be a good manager.
[ترجمه گوگل]او هیچ درکی از سیاست / طبیعت انسانی / آنچه برای یک مدیر خوب لازم است ندارد
[ترجمه ترگمان]او هیچ درکی از سیاست \/ طبیعت انسانی \/ آنچه که برای مدیر خوب لازم است ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. A deep mutual respect and understanding developed between them.
[ترجمه گوگل]احترام متقابل و درک عمیقی بین آنها ایجاد شد
[ترجمه ترگمان]احترام متقابل عمیق و درک متقابل بین آن ها ایجاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. How does this add to our understanding of the problem?
[ترجمه گوگل]این چگونه به درک ما از مشکل می افزاید؟
[ترجمه ترگمان]این مساله چگونه به درک ما از مشکل می افزاید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. They have to have a basic understanding of computers in order to use the advanced technology.
[ترجمه گوگل]آنها برای استفاده از فناوری پیشرفته باید درک اولیه ای از رایانه داشته باشند
[ترجمه ترگمان]آن ها باید درک پایه ای از کامپیوترها به منظور استفاده از تکنولوژی پیشرفته داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. He pleaded with his parents for a more understanding attitude.
[ترجمه گوگل]او از والدینش درخواست کرد که نگرش درک بیشتری داشته باشند
[ترجمه ترگمان]او با پدر و مادرش برای درک بیشتر نگرش خود التماس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Thoroughly understanding the world but not sophisticated is the maturest kindness.
[ترجمه گل] کاملترین نوع مهربانی، درک کامل جهان در نهایت سادگیست.
|
[ترجمه گوگل]درک کامل جهان، اما نه پیچیده ترین، بالغ ترین مهربانی است
[ترجمه ترگمان]به طور کامل درک جهان را درک می کند، اما نه به شدت مهربانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The book shows a somewhat superficial understanding of the historical context.
[ترجمه گوگل]کتاب برداشتی سطحی از بافت تاریخی را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]این کتاب درک کمی از متن تاریخی را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Friendship is love with understanding.
[ترجمه گوگل]دوستی عشق همراه با تفاهم است
[ترجمه ترگمان]دوستی سرشار از درک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توافق (اسم)
analogy, accord, coincidence, accordance, adaptation, conformation, agreement, compromise, settlement, understanding, concurrence, conciliation, concord, adhesion, consistency, commensurability, keeping, consistence, rapport

فهم (اسم)
understanding, consciousness, intelligence, insight, apprehension, appreciation, realization, comprehension, grasp, conception, uptake

هوش (اسم)
sense, understanding, intelligence, sagacity, brain, esprit, witting, ingenuity, headpiece, intellect, wit, mother wit

خرد (اسم)
understanding, reason, intelligence, brain, mind, wisdom, intellect, nous

ادراک (اسم)
understanding, impression, notion, perception, realization, conception, uptake, scent, cognition, headpiece, savvy, cognizance, conceptualization, hindsight, mother wit, sentience

تظر (اسم)
understanding

فهمیده (صفت)
understanding, knowing, discerning

با هوش (صفت)
apprehensive, bright, clever, understanding, smart, keen, shrewd, spry, intelligent, ingenious, spiffy, knowing, sagacious, knowledgeable, precocious, swish

مطلع (صفت)
understanding, aware, au courant, up-to-date, informed, knowledgeable, hep

ماهر (صفت)
capable, slick, great, handy, understanding, industrious, cunning, adept, skilled, expert, skillful, proficient, skilful, dexterous, adroit, deft, dextrous, light-footed, light-handed, ingenious, workmanlike, workmanly, natty, sciential, wieldy

تخصصی

[حقوق] تفاهم، توافق، استنباط، درک
[ریاضیات] استنباط، درک

انگلیسی به انگلیسی

• comprehension, ability to comprehend, ability to perceive or grasp; thorough knowledge of something; mutual agreement (often preliminary or tacit)
comprehending; sympathetic
if you have an understanding of something, you know how it works or what it means.
if you are understanding towards someone, you are kind and forgiving.
if there is understanding between people, they are friendly towards each other and trust each other.
an understanding is an informal agreement about something.
if you agree to do one thing on the understanding that another thing will be done, you do it because you have been told that the other thing will be done.
see also understand.

پیشنهاد کاربران

در حالت صفت:
- دارای حس همدردی ( فکری و منطقی ) 👈 توجه شود که این حس، احساسی و غیر عقلانی نیست )
- فهمیده، فهیم
My parents are very understanding
پدر و مادرم حس همدردی ( فکری ) زیادی دارند.
...
[مشاهده متن کامل]

یا
پدر و مادرم خیلی فهمیده هستند.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
در حالت اسم:
- درک ، شناخت

تفاوت دو واژه:
1️⃣
Understanding 👈 اسم
درک عمیق و کامل
2️⃣
Conception 👈 اسم
درک اولیه و سطحی
تفاهم
درک و فهم
یافت، یافته
فهمیدن، تفاهم
مثال: There is a mutual understanding between the two parties.
تفاهمی متقابل بین دو طرف وجود دارد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
درک، فهم
She has a good understanding of the subject.
او درک خوبی از موضوع دارد.
اطلاع
باشعور، فهمیده
based on current understanding
براساس برداشت حاضر/فعلی
یکی از معانی:
فهمیده، با درک
باور مانند باور عمومی بر این بود که. . . .
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : understand
✅️ اسم ( noun ) : understanding / understandability
✅️ صفت ( adjective ) : understanding / understandable
✅️ قید ( adverb ) : understandingly / understandably
مفاهیم
برداشت
همدل و مشفق
شعور
درک، شناخت، فهم
a high - level understanding
شناختی عمیق، شناختی ژرف
درک و فهم از چیزی/understanding of politics
تفاهم، درک متقابل/understanding between people
تعامل they could reach an understanding.
فهیم، اهل درک و فهم

۱ - اتفاق نظر
۲ - باور عمومی
An informal agreement between people

شناختن
فهمیدن
درک شده
? What did you want : چی میخواستی
Understanding and forgiveness : درک کردن و بخشش ( اینکه درکم کنی و منو ببخشی )
یاد گرفتن
درک کردن
درک درست

شناخت، درک، فهم، استنباط
1. درک ( نسبت به چیزی )
2. توافق، تفاهم

فهمیده
فهیم
He is by nature a very quiet person
درک
با درک بودن . با درک. بافهم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس