• : تعریف: not having the privileges and opportunities available to other members of society; disadvantaged. • متضاد: privileged
جمله های نمونه
1. the underprivileged
طبقات محروم اجتماع
2. Children from an underprivileged family background are statistically more likely to become involved in crime.
[ترجمه گوگل]کودکانی که از یک پیشینه خانوادگی محروم هستند، از نظر آماری احتمال بیشتری برای درگیر شدن در جرم و جنایت دارند [ترجمه ترگمان]کودکانی که از سابقه خانوادگی محروم هستند به لحاظ آماری احتمال درگیر شدن در جرم را دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The charity raises money for holidays for the underprivileged.
[ترجمه Mobina] این خیریه برای تعطیلات افراد تنگدست پول جمع کرد
|
[ترجمه گوگل]این موسسه خیریه برای تعطیلات برای محرومان پول جمع آوری می کند [ترجمه ترگمان]این موسسه خیریه پول را برای محروم کردن افراد محروم می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Princess Anne has done much to help underprivileged children all over the world.
[ترجمه گوگل]پرنسس آن برای کمک به کودکان بی بضاعت در سراسر جهان بسیار انجام داده است [ترجمه ترگمان]شاهزاده خانم ماریا کاره ای زیادی برای کمک به کودکان فقیر در سراسر دنیا انجام داده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Labov's work to redeem, as it were, underprivileged speech also entailed a revealing critique of more privileged forms.
[ترجمه گوگل]کار لابوف برای بازخرید گفتار محروم، بهطوریکه بود، مستلزم نقدی آشکار از اشکال ممتازتر بود [ترجمه ترگمان]همانطور که این سخنان حاکی از محروم کردن آن ها از امتیازات ممتاز بود، تلاش Labov برای جبران آن نیز به عمل آمد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He supported orphanages and schools, underprivileged children went on camping holidays at his expense.
[ترجمه گوگل]او از یتیم خانه ها و مدارس حمایت می کرد، کودکان بی بضاعت با هزینه او به تعطیلات کمپینگ می رفتند [ترجمه ترگمان]او از پرورشگاه ها و مدارس حمایت می کرد و کودکان محروم در تعطیلات با هزینه خود به اردو می رفتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Hours later, the underprivileged North London neighborhood erupted into violence, as rioters attacked police cars, smashed windows and set fire to a double-decker bus and a carpet store.
[ترجمه گوگل]ساعاتی بعد، با حمله شورشیان به خودروهای پلیس، شکستن شیشه ها و آتش زدن یک اتوبوس دو طبقه و یک فرش فروشی، محله محروم شمال لندن به خشونت کشیده شد [ترجمه ترگمان]چند ساعت بعد، محله محروم شمال لندن به خشونت گرایید، چرا که شورشیان به خودروهای پلیس حمله کردند، پنجره ها را شکستند و به یک اتوبوس دو طبقه و یک مغازه فرش آتش گشودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Empowering the underprivileged lies in assuring them that education holds the real source of power.
[ترجمه گوگل]توانمندسازی محرومان در تضمین این موضوع است که آموزش و پرورش منبع واقعی قدرت است [ترجمه ترگمان]قدرت بخشیدن به افراد محروم در اطمینان از این است که تحصیل منبع واقعی قدرت است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. While these underprivileged people receive help from Government, they have no high hopes for their future.
[ترجمه گوگل]در حالی که این افراد بی بضاعت از دولت کمک می گیرند، امید زیادی به آینده خود ندارند [ترجمه ترگمان]در حالی که این افراد محروم از دولت کمک دریافت می کنند، آن ها هیچ امید بالایی برای آینده خود ندارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. To the underprivileged group, it is almost just a dream to have the own house.
[ترجمه گوگل]برای گروه محروم، داشتن یک خانه تقریباً یک رویا است [ترجمه ترگمان]به نظر گروه underprivileged، این فقط یه رویاست که خونه خودش رو داره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. So as to support underprivileged communities worldwide in a truly concrete and effective way, each affiliate will establish its local citizen project," concluded Jean-Paul Agon.
[ترجمه گوگل]بهمنظور حمایت از جوامع محروم در سراسر جهان به شیوهای واقعی و مؤثر، هر یک از شرکتهای وابسته پروژه شهروندی محلی خود را ایجاد خواهند کرد » [ترجمه ترگمان]پس از آن که برای حمایت از جوامع محروم در سراسر جهان به شیوه ای واقعی و موثر، هر یک از affiliate پروژه شهروند محلی خود را تاسیس خواهند کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. A committed socialist, he upheld the rights of the voiceless and the underprivileged.
[ترجمه گوگل]او که یک سوسیالیست متعهد بود، از حقوق افراد بی صدا و محروم حمایت کرد [ترجمه ترگمان]او یک سوسیالیست متعهد است که حقوق محرومان و محروم را تایید می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He said it was the job of the Church to speak for the underprivileged.
[ترجمه گوگل]او گفت که این وظیفه کلیسا است که برای محرومان صحبت کند [ترجمه ترگمان]او می گفت که این وظیفه کلیسا است که از مردم فقیر صحبت کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. She worked for the well - being of the underprivileged.
[ترجمه گوگل]او برای رفاه افراد محروم کار می کرد [ترجمه ترگمان]اون برای یه کم از محروم شدن کار می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
در مضیقه (صفت)
restricted, strait, underprivileged
تنگدست (صفت)
indigent, underprivileged
کم امیتاز (صفت)
underprivileged
انگلیسی به انگلیسی
• deprived of normal societal conditions because of low social or economic status, disadvantaged underprivileged people have less money and fewer opportunities than other people.
پیشنهاد کاربران
* underprivileged ( صفت ) : محروم و مستضعف، کم برخوردار و ضعیف Children from an underprivileged family background are statistically more likely to become involved in crime. کودکانی که سابقه خانوادگی ضعیف و کم برخوردار دارند، از نظر آماری بیشتر محتمل است که در یک جرم دخیل شوند. ... [مشاهده متن کامل]
* the underprivileged ( اسم ) : قشر ضعیف و محروم و مستضعف جامعه
توی محیط کار میشه "کارمند صفر"
مستضعفان_مستضعفین
کم برخوردار
نیازمند ( کسی که از کمترین امکانات برخورداره ) مثال : He came from an underprivileged family level . او از یک خانواده طبقه نیازمند بود . میتونید به کانال اینستاگرام من سربزنید و لغات و اصطلاحات بیشتری رو همراه با مثال یاد بگیرید . 😉 لَنگویچ