undernourished

/ˌəndərˈnɜːˌrɪʃt//ˌʌndəˈnʌrɪʃt/

معنی: دچار سوء تغذیه، بد تغذیه شده، گرفتار سوءتغذیه
معانی دیگر: undernourishment سوء تغذیه

جمله های نمونه

1. undernourished children with swollen bellies
کودکان گرسنگی کشیده با شکم های باد کرده

2. The undernourished child was so feeble he could hardly walk.
[ترجمه گوگل]کودک کم‌تغذیه آنقدر ضعیف بود که به سختی می‌توانست راه برود
[ترجمه ترگمان]بچه undernourished چنان ضعیف بود که به زحمت می توانست راه برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There is evidence that even wealthy people are undernourished because they do not eat sufficient quantities of healthful foods.
[ترجمه گوگل]شواهدی وجود دارد که حتی افراد ثروتمند نیز به دلیل عدم مصرف مقادیر کافی غذاهای سالم دچار سوءتغذیه هستند
[ترجمه ترگمان]شواهدی وجود دارد مبنی بر اینکه حتی افراد ثروتمند دچار سو تغذیه هستند، چون مقادیر کافی از غذاهای سالم می خورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. An infant who drinks enough milk will not be undernourished.
[ترجمه گوگل]نوزادی که شیر کافی می‌نوشد دچار سوءتغذیه نمی‌شود
[ترجمه ترگمان]یک نوزاد که شیر کافی می نوشد، دچار سو تغذیه نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was undernourished, an observation that prompted yet another unasked question.
[ترجمه گوگل]او دچار سوءتغذیه بود، مشاهده‌ای که باعث شد یک سوال مطرح نشده دیگر مطرح شود
[ترجمه ترگمان]او دچار سو تغذیه بود، یک مشاهده که هنوز یک سوال پرسیده نشده دیگری را برمی انگیخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Many of the children are undernourished and suffering from serious diseases.
[ترجمه گوگل]بسیاری از کودکان دچار سوء تغذیه هستند و از بیماری های جدی رنج می برند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کودکان دچار سو تغذیه هستند و از بیماری های جدی رنج می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. One morning we came upon an abandoned undernourished puppy on the porch.
[ترجمه گوگل]یک روز صبح با یک توله سگ رها شده که دچار سوء تغذیه بود در ایوان روبرو شدیم
[ترجمه ترگمان]یک روز صبح ما به یک توله سگ متروک در ایوان رسیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. During that initial visit, the team found undernourished children whose slumped posture made it difficult for them to eat.
[ترجمه گوگل]در طی آن بازدید اولیه، تیم کودکانی را یافتند که دچار سوءتغذیه بودند و وضعیت خوابیده آنها غذا خوردن را برای آنها دشوار می کرد
[ترجمه ترگمان]در طی این دیدار اولیه، تیم دچار سو تغذیه کودکان دچار سو تغذیه شد که وضعیت slumped برای آن ها دشوار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was undernourished, with scabs in her ears and lumps on her body.
[ترجمه گوگل]او دچار سوءتغذیه بود، با دلمه در گوش و توده هایی روی بدنش
[ترجمه ترگمان]او undernourished بود، با زخم هایی در گوش و تکه های گوشت روی بدنش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Although he did not appear to be undernourished, he was pale-faced.
[ترجمه گوگل]اگرچه به نظر نمی رسید که او دچار سوءتغذیه باشد، اما چهره اش رنگ پریده بود
[ترجمه ترگمان]با آن که به نظر نمی رسید اهل undernourished باشد، رنگش پریده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She looked undernourished and ill-kept, like most of the population of Nicaea.
[ترجمه گوگل]او مانند اکثر مردم نیقیا دچار سوء تغذیه و بداخلاقی به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]او دچار سو تغذیه و سو تغذیه بود، مثل اکثر مردم of
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Shorterm ( 3 mo ) observational studies indicate undernourished children may preferentially benefit fron breakfast consumption.
[ترجمه گوگل]مطالعات مشاهده‌ای کوتاه مدت (3 ماه) نشان می‌دهد که کودکان کم‌تغذیه ممکن است ترجیحاً از مصرف صبحانه سود ببرند
[ترجمه ترگمان]مطالعات مشاهداتی ۳ نشان می دهد که کودکان دچار سو تغذیه ترجیحا می توانند به مصرف breakfast fron بهره مند شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Let us remember the many undernourished people, young and old, scattered throughout the world.
[ترجمه گوگل]بیایید بسیاری از افراد کم‌تغذیه، پیر و جوان را که در سراسر جهان پراکنده شده‌اند، به یاد بیاوریم
[ترجمه ترگمان]بیایید به خاطر داشته باشیم که بسیاری از افراد دچار سو تغذیه، جوان و پیر، در سراسر جهان پراکنده شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Surgical procedures place additional stress on undernourished persons.
[ترجمه گوگل]روش‌های جراحی استرس بیشتری را بر افراد کم‌تغذیه وارد می‌کند
[ترجمه ترگمان]روش های جراحی استرس بیشتری را بر روی افراد دچار سو تغذیه قرار می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He prepared a diet for the undernourished mother and examined the baby.
[ترجمه گوگل]او برای مادر کم تغذیه رژیم غذایی تهیه کرد و نوزاد را معاینه کرد
[ترجمه ترگمان]او یک رژیم غذایی برای مادر سو تغذیه تهیه کرد و کودک را معاینه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The number of undernourished people has increased against the backdrop of economic recession.
[ترجمه گوگل]در شرایط رکود اقتصادی، تعداد افراد کم‌تغذیه افزایش یافته است
[ترجمه ترگمان]شمار افراد دچار سو تغذیه به دلیل رکود اقتصادی افزایش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. People who are undernourished also lack reserves of energy when faced with physical or mental crises.
[ترجمه گوگل]افرادی که دچار سوءتغذیه هستند نیز در مواجهه با بحران های جسمی یا روحی فاقد ذخایر انرژی هستند
[ترجمه ترگمان]افرادی که دچار سو تغذیه هستند، در هنگام مواجهه با بحران های جسمی یا روانی فاقد ذخایر انرژی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Surplus food has also been used to feed undernourished people in the United States.
[ترجمه گوگل]غذای مازاد نیز برای تغذیه افراد کم‌تغذیه در ایالات متحده استفاده شده است
[ترجمه ترگمان]مازاد غذای مازاد نیز برای تغذیه افراد دچار سو تغذیه در ایالات متحده مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دچار سوء تغذیه (صفت)
malnourished, undernourished

بد تغذیه شده (صفت)
malnourished, undernourished

گرفتار سوء تغذیه (صفت)
undernourished

انگلیسی به انگلیسی

• getting less than the required food needed for health and growth
an undernourished person is weak and unhealthy because they have not been eating enough food, or because the food they have been eating does not contain all the nutrients they need.

پیشنهاد کاربران

undernourished ( C2 )
malnourished ( C2 )
underfed
. The undernourished child was so feeble he could hardly walk *
دچار سو تغذیه شده
دچار سوء تغذیه
دچار سوتغذیه
Not sufficiently fed

بپرس