underlie

/ˌəndərˈlaɪ//ˌʌndəˈlaɪ/

معنی: در زیر چیزی لایه قرار دادن، زمینه جیزی بودن
معانی دیگر: مبنای چیزی بودن، پایه بودن، اساس بودن، شالوده بودن، زیر چیزی قرار گرفتن یا قرار دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: underlies, underlying, underlain, underlay
(1) تعریف: to be situated under; lie under or beneath.

- Concrete underlies the floor boards.
[ترجمه گوگل] بتن در زیر تخته های کف قرار دارد
[ترجمه ترگمان] بتن پایه تخته های کف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be the foundation or basis of.

- That siblings should stay together is one of the principles that underlies our adoption policy.
[ترجمه گوگل] اینکه خواهر و برادر باید کنار هم بمانند یکی از اصولی است که زیربنای سیاست فرزندخواندگی ما است
[ترجمه ترگمان] این خواهر و برادر باید با هم بمانند یکی از اصولی است که زمینه ساز سیاست اتخاذ ما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- What were the motivating factors that underlay this act of aggression?
[ترجمه گوگل] عوامل محرک این عمل پرخاشگرانه چه بود؟
[ترجمه ترگمان] عوامل انگیزش در این گروه از پرخاش چه بودند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Let's look at the evidence that underlies the author's argument.
[ترجمه گوگل] بیایید به شواهدی که زیربنای استدلال نویسنده است نگاه کنیم
[ترجمه ترگمان] بیایید به شواهدی که زمینه ساز بحث نویسنده است نگاهی بیندازیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the principles that underlie our foreign policy
اصولی که شالوده ی سیاست خارجی ما را تشکیل می دهد

2. Psychological problems very often underlie apparently physical disorders.
[ترجمه گوگل]مشکلات روانی اغلب زمینه ساز اختلالات ظاهری جسمانی است
[ترجمه ترگمان]مشکلات روانی اغلب زمینه ساز اختلالات فیزیکی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. These ideas underlie much of his work.
[ترجمه گوگل]این ایده ها زیربنای بسیاری از کارهای او است
[ترجمه ترگمان]این ایده ها زمینه بسیاری از آثار او را تشکیل می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The principles which underlie our foreign policy are sound.
[ترجمه گوگل]اصولی که زیربنای سیاست خارجی ما است، صحیح است
[ترجمه ترگمان]اصولی که زمینه سیاست خارجی ما را تشکیل می دهند، صدا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Bitter historical enmities underlie the present violence.
[ترجمه گوگل]دشمنی های تاریخی تلخ زیربنای خشونت کنونی است
[ترجمه ترگمان]دشمنی های تاریخی تلخ زمینه خشونت کنونی را تشکیل می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Ageist assumptions underlie policies in the social security field and not surprisingly therefore, these policies reinforce age discrimination.
[ترجمه گوگل]مفروضات سالمندی زیربنای سیاست‌های حوزه امنیت اجتماعی است و بنابراین جای تعجب نیست که این سیاست‌ها تبعیض سنی را تقویت می‌کنند
[ترجمه ترگمان]فرضیات ageist زمینه ساز سیاست هایی در زمینه امنیت اجتماعی هستند و در نتیجه، این سیاست ها تبعیض سنی را تقویت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Underlying principles Four principles therefore underlie randomised prevention trials.
[ترجمه گوگل]اصول اساسی بنابراین چهار اصل اساس کارآزمایی های پیشگیری تصادفی شده است
[ترجمه ترگمان]بنابراین اصول اساسی چهار اصل تعیین کننده آزمایش ها پیش گیری randomised هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Social problems and poverty underlie much of the crime in today's big cities.
[ترجمه گوگل]مشکلات اجتماعی و فقر زمینه ساز بسیاری از جنایات در شهرهای بزرگ امروزی است
[ترجمه ترگمان]مشکلات اجتماعی و فقر، بسیاری از جرائم در شهرهای بزرگ امروزی را تشکیل می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Such weak interactions underlie the processes that fuel the Sun and other stars.
[ترجمه گوگل]چنین فعل و انفعالات ضعیفی زمینه ساز فرآیندهایی است که خورشید و سایر ستارگان را تامین می کند
[ترجمه ترگمان]چنین تعاملات ضعیفی بر فرایندهایی تاثیر می گذارند که خورشید و دیگر ستارگان را تغذیه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Some of the cellular mechanisms for adaptation which underlie this latter process are now known.
[ترجمه گوگل]برخی از مکانیسم‌های سلولی برای انطباق که زیربنای این فرآیند دوم هستند، اکنون شناخته شده‌اند
[ترجمه ترگمان]برخی از مکانیسم های سلولی برای سازگاری که زمینه ساز این فرآیند دوم هستند، اکنون شناخته شده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This research aims to investigate the factors that underlie the current restructuring of that sector.
[ترجمه گوگل]هدف این تحقیق بررسی عواملی است که زیربنای تجدید ساختار فعلی آن بخش است
[ترجمه ترگمان]هدف این تحقیق بررسی عوامل تاثیرگذار بر بازسازی فعلی این بخش می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This action may well underlie the use of these remedies to treat generalized allergic reactions and bee stings respectively.
[ترجمه گوگل]این عمل ممکن است زمینه ساز استفاده از این داروها برای درمان واکنش های آلرژیک عمومی و نیش زنبور باشد
[ترجمه ترگمان]این اقدام ممکن است زمینه ساز استفاده از این درمان ها برای درمان واکنش های آلرژیک تعمیم یافته و نیش زنبور باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Two major theoretical issues underlie the reality of health care provision for older people.
[ترجمه گوگل]دو موضوع نظری عمده زیربنای واقعیت ارائه مراقبت های بهداشتی برای افراد مسن است
[ترجمه ترگمان]دو مساله نظری عمده بر واقعیت ارائه مراقبت های بهداشتی برای افراد مسن می باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Although many factors will underlie such disparity, I suspect there are two, so far unmentioned, which are relevant.
[ترجمه گوگل]اگرچه بسیاری از عوامل زیربنای چنین نابرابری هستند، من گمان می‌کنم دو مورد وجود داشته باشد که تاکنون ذکر نشده است که مرتبط هستند
[ترجمه ترگمان]اگرچه بسیاری از عوامل تعیین کننده این نابرابری هستند، من حدس می زنم که دو، تا کنون unmentioned وجود دارد که مرتبط هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

در زیر چیزی لایه قرار دادن (فعل)
underlay, underlie

زمینه جیزی بودن (فعل)
underlie

انگلیسی به انگلیسی

• place underneath; lie under; provide something that supports from below
if something underlies a situation, it is the cause or basis of it.

پیشنهاد کاربران

underlie = to be a hidden cause of or strong influence on something
. e. g
Understanding project evaluation – a review and reconceptualization
. . .
The authors propose a meta - framework that helps project practitioners to select an appropriate project evaluation criterion for their projects by considering the strengths and limitations of their preferred project evaluation model as well as making project evaluators aware of ⭐the underlying logics⭐ associated to diverse project evaluation approaches
...
[مشاهده متن کامل]

زیر بنای. . . است
مسبب بودن
زمینه ساز بودن
باعث و بانی چیزی بودن
زیر بنا
مثال :attempt to change the values that underlie law
تلاش برای تغییر ارزش هایی که زیربنای قانون است.
شامل شدن ٬ شامل بودن
چیزی را پایه ریزی کردن
در بنیاد چیزی قرار داشتن
اساس و پایه ی چیزی بودن
مسبب چیزی بودن
زمینه ساز چیزی بودن
مولد و پدید آورنده ی چیزی بودن
تحت تاثیر

زمینه ساز ( چیزی ) بودن
اصلی، اساسی
( مجازی ) در پشت پرده قرار داشتن، پشت پرده چیزی بودن - دلیل ( اصلی ) چیزی بودن
زیربنا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس