underfoot

/ˌəndərˈfʊt//ˌʌndəˈfʊt/

معنی: بطور پنهانی، در زیر پا، جلو راه
معانی دیگر: زیر پا، زیر لگد، قسمت کف پا، درزیرپا، درحیطه اقتدار

بررسی کلمه

صفت و ( adjective, adverb )
(1) تعریف: under or below the feet.
متضاد: overhead

(2) تعریف: obstructing movement or getting in others' way, as a small child or animal.

جمله های نمونه

1. to trample flowers underfoot
گل ها را زیر پا لگد کردن

2. camels squelched the peaches underfoot
شترها هلوها را زیر پا له کردند.

3. the worm was trodden underfoot
کرم زیر پا له شد.

4. he mashed out his cigaret underfoot
او سیگارش را با پا له کرد.

5. The grass was cool and pleasant underfoot.
[ترجمه گوگل]چمن زیر پا خنک و دلپذیر بود
[ترجمه ترگمان]زمین زیر زمین خنک و مطبوع بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He trod the golden beetle underfoot.
[ترجمه گوگل]سوسک طلایی را زیر پا گذاشت
[ترجمه ترگمان]زیر پایش سوسک طلایی را لگد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The snow underfoot wassoft and deep.
[ترجمه گوگل]برف زیر پا نرم و عمیق بود
[ترجمه ترگمان]برف زیر پایمان سخت و عمیق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He saved a little girl from being trampled underfoot in the rush for the fire exit.
[ترجمه گوگل]او یک دختر بچه را از زیر پا گذاشتن در عجله برای خروج آتش نجات داد
[ترجمه ترگمان]او یک دختر کوچولو را نجات داد که زیر پا له شد و به سمت خروجی آتش دوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He carelessly trod the lady beetle underfoot.
[ترجمه گوگل]او با بی دقتی سوسک خانم را زیر پا گذاشت
[ترجمه ترگمان]او با بی اعتنایی پا پا پا پا را لگد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The ground was dry and firm underfoot.
[ترجمه گوگل]زمین زیر پا خشک و محکم بود
[ترجمه ترگمان]زمین زیر پایش خشک و محکم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Fallen riders were trampled underfoot by the charging horses.
[ترجمه گوگل]سواران زمین خورده توسط اسب های در حال حرکت زیر پا لگدمال شدند
[ترجمه ترگمان]سواران را در زیر پای اسب ها لگدمال می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Their interests and rights had been trampled underfoot.
[ترجمه گوگل]منافع و حقوق آنها زیر پا گذاشته شده بود
[ترجمه ترگمان]منافع و حقوق آن ها زیر پا له شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The children were in danger of being trampled underfoot in the crowd.
[ترجمه گوگل]بچه ها در خطر لگدمال شدن زیر پای جمعیت بودند
[ترجمه ترگمان]بچه ها در میان جمعیت زیر پای خود را لگدمال می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The wet wood is very slippery underfoot.
[ترجمه گوگل]چوب مرطوب زیر پا بسیار لغزنده است
[ترجمه ترگمان]زمین مرطوب زیر پای لیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Many people were trampled/crushed underfoot when the police tried to break up the demonstration.
[ترجمه گوگل]هنگامی که پلیس تلاش کرد تظاهرات را متلاشی کند، بسیاری از مردم زیر پا زیر پا گذاشته شدند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم زیر پا له شدند وقتی که پلیس سعی کرد تظاهرات را درهم بشکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بطور پنهانی (قید)
underfoot

در زیر پا (قید)
underfoot

جلو راه (قید)
underfoot

تخصصی

[سینما] ماکو

انگلیسی به انگلیسی

• under the foot or feet, underneath, on the ground
under the feet; in the way
you describe something as underfoot when you are standing or walking on it.
if you trample or crush something underfoot, you spoil or destroy it by treading on it.

پیشنهاد کاربران

به معنی زیر دست و پا یا در مسیر حرکت است. همچنین می تواند به وضعیت زمین اشاره داشته باشد، به ویژه در زمینه هایی مانند مسابقات اسب سواری یا فعالیت های فضای باز.
معنی استعاری یا نمادین
این اصطلاح نماد نادیده گرفته شدن، تحت فشار بودن یا مانع شدن است و اغلب به صورت استعاری برای توصیف شرایط دشوار یا بی توجهی استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

مترادف؛ Beneath, below, underneath, in the way
مثال؛
The wet grass felt soft underfoot as we walked through the park.
Many protesters were trampled underfoot during the chaotic demonstration.
The children were always underfoot, making it hard for their mother to concentrate.
در مکالمات روزمره، این عبارت برای توصیف افرادی که دائماً در مسیر حرکت قرار دارند استفاده می شود.
در ادبیات و سیاست، ممکن است به سرکوب یا نادیده گرفتن حقوق افراد اشاره داشته باشد.

توی دست و پا بودن. He is always underfoot
در دسترس بودن کسی یا چیزی
مزاحم شدن و جلوی دست پای کسی بودن. . .

بپرس