underdo

/ʌndərˈduː//ˈʌndəˈduː/

معنی: نیم پز کردن، از کار کم گذاردن، قصور کردن، نیم پخته کردن
معانی دیگر: درست نپختن، کاری را کمتر از حد نیاز انجام دادن، از کار کم گذاشتن، نیم پخته کردن غذا

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: underdoes, underdid, underdone
• : تعریف: to do less than is needed or wanted.

جمله های نمونه

1. These potatoes are underdone - I'll put them back in the oven.
[ترجمه گوگل]این سیب زمینی ها کم پخته شده اند - دوباره آنها را در فر قرار می دهم
[ترجمه ترگمان]این سیب زمینی ها are - برشون میگردونم تو فر -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The pastry crust was always underdone.
[ترجمه گوگل]پوسته شیرینی همیشه کم پخته می شد
[ترجمه ترگمان]شیرینی شکلاتی همیشه underdone بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The beef was underdone and quite uneatable.
[ترجمه گوگل]گوشت گاو کم پخته بود و کاملا غیرقابل خوردن بود
[ترجمه ترگمان]گوشت گاو وحشی و quite بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The second batch of bread came out underdone.
[ترجمه گوگل]دسته دوم نان کم کار بیرون آمد
[ترجمه ترگمان]دومین نوع نان از underdone بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I like my steak underdone.
[ترجمه گوگل]من استیکم را به صورت کم پخته دوست دارم
[ترجمه ترگمان] من استیک my رو دوست دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A successful application is a lean application: one that isolates a single problem and solves it brilliantly. As 37signals would say, "Underdo your competition. "
[ترجمه گوگل]یک برنامه موفق، یک برنامه ناب است: برنامه ای که یک مشکل را جدا می کند و آن را به خوبی حل می کند همانطور که 37signals می گوید: "رقابت خود را زیر پا بگذارید "
[ترجمه ترگمان]یک کاربرد موفق یک کاربرد ناب است: فردی که یک مشکل منفرد را جدا می کند و آن را به نحو درخشانی حل می کند همانطور که ۳۷ سیگنال می گویند، \" رقابت خود را محدود کنید \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If you were to eat one right away, it would be doughy and underdone.
[ترجمه گوگل]اگر بخواهید فوراً یکی را بخورید، خمیر و کم پخته می شود
[ترجمه ترگمان]اگر قرار بود یکی از آن ها را بخوری، خیلی بد و خمیر می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's important now that I keep working and get a good block of training in, but I can't overdo or underdo it now.
[ترجمه گوگل]اکنون مهم است که به کارم ادامه دهم و تمرینات خوبی را پشت سر بگذارم، اما اکنون نمی توانم زیاده روی کنم یا کم کاری انجام دهم
[ترجمه ترگمان]مهم است که من کار کنم و یک بلوک خوب از تمرین را تمرین کنم، اما حالا نمی توانم زیاده روی کنم و یا آن را کنترل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نیم پز کردن (فعل)
coddle, underdo

از کار کم گذاردن (فعل)
underdo

قصور کردن (فعل)
underdo

نیم پخته کردن (فعل)
underdo

پیشنهاد کاربران