undefined

/ˌəndəˈfaɪnd//ˌʌndɪˈfaɪnd/

معنی: تعریف نشده
معانی دیگر: تعریف نشده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of defined.
متضاد: explicit, stated
مشابه: amorphous

جمله های نمونه

1. The money was lent for an undefined period of time.
[ترجمه میو میو] این پول قرض گرفته و پس داده نمی شود
|
[ترجمه گوگل]این پول برای مدت زمان نامشخصی قرض داده شد
[ترجمه ترگمان]پول برای مدتی نامعلوم قرض گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His power is undefined, and therefore unlimited.
[ترجمه گوگل]قدرت او تعریف نشده است و بنابراین نامحدود است
[ترجمه ترگمان]قدرت او تعریف نشده و بنابراین نامحدود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The undefined world of my dark surroundings mingled with my black thoughts.
[ترجمه گوگل]دنیای نامشخص محیط تاریک من با افکار سیاه من آمیخته شد
[ترجمه ترگمان]دنیای نامشخص اطراف من با افکار سیاهی آمیخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The house loomed undefined, a large bulk between her and the milky sky.
[ترجمه گوگل]خانه تعریف نشده به نظر می رسید، بخش بزرگی بین او و آسمان شیری
[ترجمه ترگمان]خانه، نامشخص، یک جثه بزرگ بین او و آسمان شیری پدیدار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The undefined portion covered what occurred in Lawrence, above, an appropriation with the consent of the owner.
[ترجمه گوگل]بخش نامشخص آنچه را که در لاورنس در بالا رخ داده بود، پوشش می‌داد، تخصیصی با رضایت مالک
[ترجمه ترگمان]قسمت نامعلوم آن چیزی را که در لارنس، بالا، یک تصرف با رضایت صاحب آن رخ داده بود، پوشانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It seems to be an undefined variable.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد یک متغیر تعریف نشده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که یک متغیر تعریف نشده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Undefined truth-values in the square of opposition cannot be used as a simple proposition in hypothetical syllogisms vaguely.
[ترجمه گوگل]ارزش های صدق تعریف نشده در مربع تقابل را نمی توان به عنوان یک گزاره ساده در قیاس های فرضی به طور مبهم استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]به طور مبهم، مقادیر واقعی در میدان تعارض را نمی توان به عنوان یک گزاره ساده در قیاس منطقی فرضی مورد استفاده قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Incrementing an undefined local variable is 9 - 10 times slower than a pre - initialized one.
[ترجمه گوگل]افزایش یک متغیر محلی تعریف نشده 9 تا 10 برابر کندتر از یک متغیر از قبل اولیه است
[ترجمه ترگمان]تعیین یک متغیر محلی نامعلوم ۹ - ۱۰ برابر کندتر از یک متغیر قبل از راه اندازی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Both null and undefined macros expand to null strings, but a macro defined as a null string is considered defined in preprocessing expressions.
[ترجمه گوگل]هر دو ماکرو تهی و تعریف نشده به رشته های پوچ گسترش می یابند، اما ماکروهایی که به عنوان رشته تهی تعریف می شوند، در عبارات پیش پردازش تعریف شده در نظر گرفته می شوند
[ترجمه ترگمان]هر دو macros خنثی و نامعین به رشته های صفر بسط می یابند، اما یک ماکرو به صورت یک رشته صفر در حالت پیش پردازش تعریف می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Thus, sequences of characters that escape sequences cause undefined behavior.
[ترجمه گوگل]بنابراین، توالی شخصیت هایی که از توالی فرار می کنند باعث رفتار نامشخص می شوند
[ترجمه ترگمان]بنابراین، توالی شخصیت هایی که از توالی فرار می کنند باعث رفتار نامشخص می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The result is undefined that is, there is no standard behavior defined for concatenating the two different types.
[ترجمه گوگل]نتیجه تعریف نشده است، یعنی هیچ رفتار استانداردی برای الحاق دو نوع مختلف تعریف نشده است
[ترجمه ترگمان]نتیجه این است که هیچ رفتار استانداردی برای الحاق دو نوع متفاوت وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The result undefined and will probably result in a serious run - time failure.
[ترجمه گوگل]نتیجه تعریف نشده است و احتمالاً منجر به یک شکست جدی در زمان اجرا خواهد شد
[ترجمه ترگمان]نتیجه نامعلوم و احتمالا منجر به شکست قطعی طولانی مدت خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It will assist you in undefined symbol errors eliminating.
[ترجمه گوگل]این به شما در حذف خطاهای نمادهای تعریف نشده کمک می کند
[ترجمه ترگمان]این کار به شما در رفع خطاهای علامت نامشخص و حذف کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Our pilgrim remained stupefied with undefined apprehensions.
[ترجمه گوگل]زائر ما از دلهره های تعریف نشده مات و مبهوت ماند
[ترجمه ترگمان]pilgrim که از ترس و وحشت گیج شده بودند، بهت زده ماندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He turned an expression of undefined appeal toward Scobie.
[ترجمه گوگل]او ابراز جذابیت نامشخصی را به سمت اسکوبی برگرداند
[ترجمه ترگمان]او حالتی حاکی از appeal به خود گرفت و به سوی Scobie رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعریف نشده (صفت)
undefined

تخصصی

[کامپیوتر] تعریف نشده
[ریاضیات] تعریف نشده

انگلیسی به انگلیسی

• not defined, not having been given a definition, unclear in form or extent

پیشنهاد کاربران

۱. تعریف نشده ۲. مبهم. نامشخص
مثال:
Now, many of you might worry that the notion of well - being is truly undefined,
و اکنون بسیاری از شما ممکن است که نگران باشید که مفهومِ رفاه واقعا تعریف نشده و مبهم و ناشناخته است.
( زیست شناسی ) متمایز نشده، مشخص نشده
یکی از معانی defined می شود: محدود
پس یکی از معانی undefined می شود: نامحدود
تعریف نشده
شناخته نشده
روشن نشده
مشخص نشده

بپرس