uncouple

/ənˈkəpl̩//ˌʌnˈkʌpl̩/

معنی: رها کردن، جدا کردن، باز شدن، از قلاده باز کردن، از حالت زوجی خارج کردن
معانی دیگر: (سگ های سورتمه و غیره را که دو تا دو تا به هم بسته شده اند) باز کردن، (هر چیز جفت شده را) جدا کردن، تاق کردن، ناجفت کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: uncouples, uncoupling, uncoupled
• : تعریف: to undo the coupling or connection between; disconnect.
متضاد: couple
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become unfastened or disconnected.

جمله های نمونه

1. The glider uncoupled from the tow plane.
[ترجمه گوگل]گلایدر از هواپیمای یدک کش جدا شد
[ترجمه ترگمان]گلایدر از دو هواپیما فرار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The engine had been uncoupled from the rest of the train.
[ترجمه گوگل]موتور از بقیه قطار جدا شده بود
[ترجمه ترگمان]صدای موتور ماشین از بقیه قطار به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Evidence suggests that the private car was deliberately uncoupled.
[ترجمه گوگل]شواهد حاکی از آن است که خودروی شخصی عمداً جدا شده است
[ترجمه ترگمان]شواهد حاکی از آن است که خودروی شخصی عمدا مورد استفاده قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Some one uncoupled that car at Cartier and rigged some way of pulling it out of the station into the darkness before releasing it.
[ترجمه گوگل]یک نفر آن ماشین را در کارتیه جدا کرد و قبل از رها کردنش، راهی برای بیرون کشیدن آن از ایستگاه در تاریکی ساخت
[ترجمه ترگمان]کسی که در Cartier کار می کرد و راهی برای بیرون کشیدن آن از ایستگاه به تاریکی داده بود پیش از آن که آن را آزاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. And Joe Bowie remains the odd man out, uncoupled at the end.
[ترجمه گوگل]و جو بووی مرد عجیب و غریب باقی می ماند و در پایان جدا نمی شود
[ترجمه ترگمان]و جو مانگ مرد عجیب و غریبی است که در آخر کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. With Eclipse, you can physically uncouple the Batch functionality from the main engine.
[ترجمه گوگل]با Eclipse، می‌توانید عملکرد Batch را از موتور اصلی جدا کنید
[ترجمه ترگمان]با کسوف، شما می توانید به طور فیزیکی قابلیت دسته ای را از موتور اصلی به دست آورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. At suitable intervals, they would uncouple to travel the remainder of the journey with their own driver.
[ترجمه گوگل]در فواصل زمانی مناسب، آنها از هم جدا می شدند تا بقیه سفر را با راننده خود طی کنند
[ترجمه ترگمان]در فواصل زمانی مناسب می توانستند بقیه سفر را با راننده خود سفر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Notifier makes it possible to uncouple senders and receivers ( subscribers ) of messages.
[ترجمه گوگل]Notifier جدا کردن فرستنده و گیرنده (مشترکین) پیام ها را ممکن می سازد
[ترجمه ترگمان]Notifier امکان پذیر ساختن فرستنده و گیرنده (مشترکان)پیام ها را ممکن می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. With the coefficient of uncouple charge increasing, pressure of bore wall descended. The rate of pressure of bore wall decreased fastest when air-uncouple charge condition.
[ترجمه گوگل]با افزایش ضریب بار جدا شده، فشار دیواره سوراخ پایین آمد سرعت فشار دیواره مته زمانی که شرایط شارژ از هم جدا شده از هوا به سرعت کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]با افزایش ضریب هدایت uncouple، فشار دیوار به پایین سرازیر شد نرخ فشار بر روی دیوار دارای سریع ترین میزان زمانی است که شرایط بار هوا - uncouple افزایش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Notifier makes it possible to uncouple senders and receivers of messages.
[ترجمه گوگل]Notifier این امکان را فراهم می کند که فرستنده و گیرنده پیام ها را از هم جدا کنید
[ترجمه ترگمان]Notifier امکان دسترسی به فرستنده و گیرنده پیام ها را ممکن می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. So a single nerve cell PID uncoupling control method was proposed to uncouple the system coupling in laser excursion control process.
[ترجمه گوگل]بنابراین یک روش کنترل جداسازی سلول عصبی تک سلولی برای جدا کردن جفت سیستم در فرآیند کنترل گشت و گذار لیزری پیشنهاد شد
[ترجمه ترگمان]بنابراین یک روش کنترل PID با PID به منظور بهبود تزویج سیستم در فرآیند کنترل گردش لیزری پیشنهاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The important thing to note is that when you uncouple NIK from TRAF3 action, its levels are not necessarily going to go up, but its function is going to be changed.
[ترجمه گوگل]نکته مهمی که باید به آن توجه کنید این است که وقتی NIK را از اکشن TRAF3 جدا می‌کنید، سطوح آن لزوماً بالا نمی‌رود، اما عملکرد آن تغییر می‌کند
[ترجمه ترگمان]نکته مهم در این مورد این است که وقتی شما از اقدام TRAF۳ اجتناب می کنید، سطح آن لزوما بالا نخواهد رفت، اما عملکرد آن تغییر خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The most effective way for powerplant-mounting system to obtain excellent vibration isolation performance is to uncouple the multi-degree-of-freedom vibrations as much as possible.
[ترجمه گوگل]موثرترین راه برای سیستم نصب نیروگاه برای به دست آوردن عملکرد عالی جداسازی ارتعاش، جدا کردن ارتعاشات چند درجه آزادی تا حد امکان است
[ترجمه ترگمان]موثرترین راه برای سیستم سوار کردن با فرکانس بالا، دستیابی به عملکرد انزوای بسیار عالی است تا لرزش های چند درجه آزادی را تا حد امکان کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For simplicity, a conventional approach in modeling subsurface transient flow in slopes is to uncouple the infiltration and runoff processes during a storm event.
[ترجمه گوگل]برای سادگی، یک رویکرد مرسوم در مدل‌سازی جریان گذرای زیرسطحی در شیب‌ها، جدا کردن فرآیندهای نفوذ و رواناب در طول یک رویداد طوفان است
[ترجمه ترگمان]برای سادگی، یک روش مرسوم در مدلسازی جریان گذرای زیر سطحی در شیب ها رسم کردن فرایندهای نفوذ و رواناب در طول یک رویداد توفانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رها کردن (فعل)
abandon, drop, unleash, release, liberate, leave, surrender, dispossess, unfold, let, loose, forgo, forsake, unfix, disencumber, shoot, disembarrass, disentangle, extricate, hang off, trigger, unbend, unhand, uncouple, unbolt, uncork, unfasten, unhook, unloose

جدا کردن (فعل)
chop, cut off, disconnect, intercept, rupture, analyze, choose, part, divide, dispart, amputate, separate, unzip, detach, segregate, try, calve, select, rive, cleave, unlink, pick out, sequester, insulate, dissociate, disassociate, individuate, disunite, draw off, enisle, excide, exscind, lixiviate, uncouple, prescind, seclude, sequestrate, sever, sunder, untwist

باز شدن (فعل)
open, unroll, unlatch, uncouple

از قلاده باز کردن (فعل)
uncouple

از حالت زوجی خارج کردن (فعل)
uncouple

انگلیسی به انگلیسی

• free, loose; be freed, be loosed

پیشنهاد کاربران

کَنده شدن
become disconnected
قطع شدن
the lights went out if the engine uncoupled from
the train
تفکیک کردن

بپرس