• : تعریف: not willing to work with others or comply with external demands, esp. reasonable demands. • متضاد: amenable, biddable, cooperative, tame • مشابه: disobedient, maverick, recalcitrant, stubborn
- The new manager attempted to establish stricter policies, and she found many of her staff uncooperative.
[ترجمه گوگل] مدیر جدید تلاش کرد سیاستهای سختگیرانهتری ایجاد کند و بسیاری از کارکنان خود را ناهمکار دید [ترجمه ترگمان] مدیر جدید تلاش کرد تا سیاست های سخت تری ایجاد کند، و او بسیاری از کارکنان خود را بدون هم کاری یافت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. I found him rude and uncooperative.
[ترجمه گوگل]من او را بی ادب و ناهمکار دیدم [ترجمه ترگمان] من اون رو خشن و هم کاری پیدا کردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. She became uncooperative: unwilling to do her homework or help with any household chores.
[ترجمه مهدخت] ناسازگار شده بود، تمایلی برای انجام تکالیفش و انجام کارهای خانه نداشت.
|
[ترجمه گوگل]او همکاری نکرد: تمایلی به انجام تکالیف یا کمک در انجام کارهای خانه نداشت [ترجمه ترگمان]او uncooperative (uncooperative)شد: نمی خواهد تکالیفش را انجام دهد یا به کاره ای خانه کمک کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. She was an aggressive and uncooperative child.
[ترجمه گوگل]او کودکی پرخاشگر و غیرهمکار بود [ترجمه ترگمان] اون یه بچه تهاجمی و اهل هم کاری بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. It would not facilitate matters if you were uncooperative.
[ترجمه گوگل]اگر شما همکاری نداشتید، کار را تسهیل نمی کرد [ترجمه ترگمان]اگر هم کاری نکرده بودید، این کار آسان نخواهد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Why are you being so uncooperative? I don't need this aggro.
[ترجمه گوگل]چرا اینقدر بی همکاری هستید؟ من به این آگرو نیازی ندارم [ترجمه ترگمان]چرا این قدر هم کاری نمی کنی؟ من این aggro لازم ندارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Investigators have been stymied by uncooperative witnesses.
[ترجمه گوگل]بازرسان توسط شاهدان غیرهمکار مانع شده اند [ترجمه ترگمان]Investigators با شاهدان هم کاری نکرده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Professionals respond to reluctant, uncooperative or culturally different patients by unconsciously spending less time with them.
[ترجمه گوگل]متخصصان به بیمارانی که تمایلی به همکاری ندارند یا از نظر فرهنگی متفاوت هستند، با صرف ناخودآگاه زمان کمتری با آنها پاسخ می دهند [ترجمه ترگمان]متخصصان به اکراه، uncooperative یا از لحاظ فرهنگی به بیماران مختلف واکنش نشان می دهند و آن ها را به طور ناخواسته با آن ها سپری می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Hubbel has been a very uncooperative witness.
[ترجمه گوگل]هابل شاهد بسیار ناهمکاری بوده است [ترجمه ترگمان]اف بی آی شاهد هم کاری خوبی بوده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Women with uncooperative husbands were forced to resort either to wiles such as these or to abortion.
[ترجمه گوگل]زنانی که شوهرانشان همکار نبود مجبور بودند یا به این حیله ها متوسل شوند یا به سقط جنین [ترجمه ترگمان]زنانی که همسرانشان را uncooperative، مجبور به متوسل شدن به wiles مانند این یا سقط جنین شدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The girl was sullen and uncooperative.
[ترجمه گوگل]دختر عبوس و ناهمکار بود [ترجمه ترگمان]دخترک عبوس بود و هم کاری نمی کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Many of the older patients are uncooperative and difficult for the nurses to handle.
[ترجمه گوگل]بسیاری از بیماران مسن تر همکاری نمی کنند و رسیدگی به آنها برای پرستاران دشوار است [ترجمه ترگمان]بسیاری از بیماران مسن تر، هم کاری نمی کنند و برای پرستاران دشوار است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The witness was extremely uncooperative.
[ترجمه گوگل]شاهد به شدت ناهمکار بود [ترجمه ترگمان] شاهد خیلی هم کاری نکرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. For four days, authorities struggled with uncooperative weather conditions that kept divers idle and with equipment problems.
[ترجمه گوگل]به مدت چهار روز، مقامات با شرایط جوی نامطلوب که غواصان را بیکار نگه داشته و با مشکلات تجهیزاتی دست و پنجه نرم کردند [ترجمه ترگمان]به مدت چهار روز، مقامات با شرایط جوی uncooperative که غواصان را بی کار نگه داشته و مشکلات تجهیزات را حفظ می کرد، دست و پنجه نرم می کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. His body was uncooperative enough without further restricting it.
[ترجمه گوگل]بدن او بدون محدودیت بیشتر به اندازه کافی همکاری نداشت [ترجمه ترگمان]بدنش به اندازه کافی کار نکرده بود که خفه شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. When Leiber called Stoller, the composer was initially uncooperative.
[ترجمه گوگل]هنگامی که لیبر با استولر تماس گرفت، آهنگساز در ابتدا همکاری نداشت [ترجمه ترگمان]هنگامی که Leiber به Stoller (Stoller)رسید، این آهنگساز در ابتدا uncooperative بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• not cooperative, not willing to work together if someone is uncooperative, they make no effort at all to help other people.
پیشنهاد کاربران
تک رو
به نقل از فرهنگ پویا: بدون روحیه همکاری، فاقد حس همکاری
ناهمکار
غیرهمراه
چموش
دم آقای نیما گرم که در قالب یک کلمه، معادل uncooperative رو نوشته: "همکاری گریز". از نظر من، بهترین معادل هست و معنا رو می رسونه.