unconventionally

جمله های نمونه

1. From then on, Nana starts to behave unconventionally and unrestrainedly . She flirts with every man she meets till the end of jumping bed with them.
[ترجمه گوگل]از آن به بعد، نانا شروع به رفتار نامتعارف و بی بند و بار می کند او با هر مردی که ملاقات می کند معاشقه می کند تا زمانی که با آنها بپرد
[ترجمه ترگمان]از این به بعد، \"نانا\" شروع میکنه به مراقبت از \"unconventionally\" و \"unrestrainedly\" او با هر مردی که تا آخر عمرش با آن ها ملاقات می کند، لاس می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The longevity lock around the boy's neck is unconventionally made.
[ترجمه گوگل]قفل ماندگاری دور گردن پسر به شکل غیر متعارف ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]قفل طولانی در اطراف گردن پسر به صورت غیر مرسوم ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He writes unconventionally, and outshines others by his imposing manner.
[ترجمه گوگل]او نامتعارف می نویسد و با شیوه تحمیلی خود از دیگران پیشی می گیرد
[ترجمه ترگمان]او به صورت غیر مرسوم می نویسد و با روش his دیگران را تحت فشار قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This radio set is unconventionally shaped.
[ترجمه گوگل]این مجموعه رادیویی شکل غیر متعارفی دارد
[ترجمه ترگمان]این مجموعه رادیویی به صورت غیر مرسوم شکل می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Shows initiative in solving problems independently and unconventionally.
[ترجمه گوگل]ابتکار عمل در حل مسائل به طور مستقل و غیر متعارف
[ترجمه ترگمان]این ابتکار را در حل مشکلات به طور مستقل و غیر مرسوم نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She always behaves rather unconventionally.
[ترجمه گوگل]او همیشه نسبتاً غیر متعارف رفتار می کند
[ترجمه ترگمان] اون همیشه مثل \"unconventionally\" رفتار میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is better, he said, to be conventionally wrong than unconventionally right.
[ترجمه گوگل]او گفت که بهتر است به طور متعارف اشتباه کنیم تا اینکه به طور غیر متعارف درست باشد
[ترجمه ترگمان]او گفت که این بهتر است که به طور قراردادی غلط از غیر مرسوم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I recently worked with a psychiatrist who dealt quite unconventionally with a patients anxiety, she was virtually agoraphobic and rarely left her house.
[ترجمه گوگل]من اخیراً با روانپزشکی کار کردم که کاملاً غیر متعارف با اضطراب بیماران برخورد می کرد، او تقریباً آگورافوبیک بود و به ندرت خانه خود را ترک می کرد
[ترجمه ترگمان]من به تازگی با یک روان پزشک کار کردم که کاملا غیر مرسوم با یک بیمار روانی رفتار کرده بود، اما او واقعا مریض بود و به ندرت خانه اش را ترک می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in an unconventional manner, not in a routine manner, in an unusual way

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : unconventionality
✅️ صفت ( adjective ) : unconventional
✅️ قید ( adverb ) : unconventionally
به طور غیره مرسوم ، سنت شکن ،
Hubble discovers exoplanet unconventionally forming at an extreme distance
هابل ی سیاره فراخورشیدی کشف کرده که به طور غیره مرسوم یا غیره متعارف درفاصله بی نهایت دور در حال شکلگیری هستش

بپرس