unconventional

/ˌənkənˈvenʃn̩əl//ˌʌnkənˈvenʃn̩əl/

معنی: خلاف عرف، غیر قرار دادی، ازاد از قیود و رسوم
معانی دیگر: غیر معمول، غیر سنتی، نامرسوم، بر خلاف رسوم، نامانوس

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unconventionally (adv.), unconventionality (n.)
• : تعریف: not conforming to convention, rule, or custom.
متضاد: conventional, formal, orthodox, proper, regular, straight
مشابه: alternative, audacious, daring, eccentric, irregular

- The design of the new cars was unconventional, but eventually it caught on.
[ترجمه گوگل] طراحی خودروهای جدید غیر متعارف بود، اما در نهایت مورد توجه قرار گرفت
[ترجمه ترگمان] طراحی ماشین های جدید غیر مرسوم بود، اما در نهایت به آن دچار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was unconventional for a woman to wear trousers in the early 1900s.
[ترجمه شان] در سال های اوایل 1900 ، پوشیدن شلواربرای یک زن ، غیر معمول ( نا متعارف ) بود.
|
[ترجمه گوگل] پوشیدن شلوار در اوایل دهه 1900 برای یک زن غیر متعارف بود
[ترجمه ترگمان] غیر معمول بود که زنی در اوایل دهه ۱۹۰۰ شلوار بپوشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- As a teacher, she was unconventional, and many others on the staff were opposed to her methods.
[ترجمه گوگل] به عنوان یک معلم، او غیر متعارف بود و بسیاری دیگر از کارکنان با روش های او مخالف بودند
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک معلم، نامتعارف بود و بسیاری دیگر از کارکنان با روش های او مخالف بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. it is unconventional to wear red in funeral ceremonies
پوشیدن لباس قرمز در مراسم سوگواری مرسوم نیست

2. Linus Pauling is an unconventional genius.
[ترجمه گوگل]لینوس پاولینگ یک نابغه غیر متعارف است
[ترجمه ترگمان]لاینس پاولینگ یک نابغه غیر متعارف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You're deliberately unconventional. Even your choice of clothes is a statement of your non-conformity.
[ترجمه گوگل]شما عمداً غیر متعارف هستید حتی انتخاب لباس شما نیز بیانگر عدم انطباق شماست
[ترجمه ترگمان]تو عمدا غیر عادی رفتار می کنی حتی انتخاب لباس یک بیانیه از عدم مطابقت شما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The vaccine had been produced by an unconventional technique.
[ترجمه گوگل]این واکسن با یک تکنیک غیر متعارف تولید شده بود
[ترجمه ترگمان]این واکسن توسط تکنیک غیر مرسوم تولید شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He continues to tread an unconventional path.
[ترجمه گوگل]او همچنان در مسیری غیر متعارف قدم می گذارد
[ترجمه ترگمان] اون به یه مسیر غیر معمول ادامه میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The magazine describes him as having unconventional good looks.
[ترجمه گوگل]مجله او را دارای ظاهر زیبای غیر متعارف توصیف می کند
[ترجمه ترگمان]این مجله او را به شکلی نامتعارف توصیف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He had rather unconventional work habits, preferring to work through the night.
[ترجمه گوگل]او عادت های کاری نسبتاً نامتعارفی داشت و ترجیح می داد در طول شب کار کند
[ترجمه ترگمان]او ترجیح می داد کاره ای خلاف عرف کار کند و ترجیح می داد در طول شب کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Their domestic arrangements were considered unconventional at the time.
[ترجمه گوگل]ترتیبات داخلی آنها در آن زمان غیر متعارف تلقی می شد
[ترجمه ترگمان]کاره ای خانگی آن ها در آن زمان غیرمعمول در نظر گرفته می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She is known for her unconventional views.
[ترجمه گوگل]او به خاطر دیدگاه های غیر متعارفش معروف است
[ترجمه ترگمان]او به خاطر نظرات نامتعارف معروف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Judge, accustomed to hearing unconventional job descriptions, none the less appeared perplexed.
[ترجمه گوگل]قاضی که به شنیدن توضیحات شغلی نامتعارف عادت کرده بود، به هر حال گیج به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]قاضی که عادت به شنیدن descriptions غیر معمول داشت، هیچ یک از آن ها سردرگم به نظر نمی رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In fact Polanski, unconventional at the best of times, takes us to the limit - and beyond.
[ترجمه گوگل]در واقع پولانسکی، در بهترین زمان غیر متعارف، ما را به مرزها می برد - و فراتر از آن
[ترجمه ترگمان]در حقیقت Polanski، در بهترین زمان، ما را به حد و فراتر از حد می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They were both unconventional to the point of eccentricity, their actions incomprehensible to ordinary beings.
[ترجمه گوگل]هر دو تا حدی غیرمتعارف بودند و اعمالشان برای موجودات عادی غیرقابل درک بود
[ترجمه ترگمان]هر دوی آن ها خلاف قانون ناهم محوری بودند، عمل آن ها برای موجودات عادی غیرقابل درک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It employs unconventional techniques and materials, even to the extent of transient use of the human body.
[ترجمه گوگل]از تکنیک ها و مواد غیر متعارف حتی در حد استفاده گذرا از بدن انسان استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]آن از تکنیک های غیرمتعارف و مواد، حتی تا حد استفاده گذرا از بدن انسان استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The poem is deliberately unconventional: no mention of gold, frankincense, and myrrh.
[ترجمه گوگل]این شعر عمداً غیر متعارف است: هیچ اشاره ای به طلا، کندر و مر نشده است
[ترجمه ترگمان]این شعر به عمد غیر مرسوم است: هیچ اشاره ای به طلا، کندر و کندر ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His business methods were unconventional but successful.
[ترجمه گوگل]روش های تجاری او غیر متعارف اما موفق بودند
[ترجمه ترگمان]روش های تجاری او غیر مرسوم اما موفق بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خلاف عرف (صفت)
unconventional

غیر قراردادی (صفت)
unconventional

ازاد از قیود و رسوم (صفت)
unconventional

انگلیسی به انگلیسی

• not conforming to normal conventions, not standard, not ordinary
if someone is unconventional, they do not behave in the same way as most other people in their society.
if a method of doing something is unconventional, it is not the usual way of doing it, and may be rather surprising.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: Not following traditional or accepted beliefs or practices 🚫📑
🔍 مترادف: Unorthodox
✅ مثال: Her unconventional ideas about education sparked a lively debate among the teachers.
معنای این کلمه نامتعارف میشه. اما نکته اینجاست که این کلمه غالبا بار معنایی مثبت داره و اشاره به خلاقیت و نوآوری و مفاهیم از این دست داره.
۱. نامتعارف. خلاف عرف. نامعلوم ۲. بدیع
مثال:
It was unconventional for a woman to wear trousers in the early 1900s.
در اوایل قرن ۱۹ برای یک زن نامتعارف و خلاف عرف بود که شلوار بپوشد.
غیر متعارف
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : unconventionality
✅️ صفت ( adjective ) : unconventional
✅️ قید ( adverb ) : unconventionally
نامناسب
غیرمعمول , نامرسوم
– He is known for his unconventional views
– it is unconventional to wear red in funeral ceremonies
– The vaccine had been produced by an unconventional technique
دور از عرف - خلاف عرف - غیر عادی - اشاره به شایع نبودن چیزی چون چیزی که جامعه شبیه به خودش نباشه رو بد میدونه و گاها حتی مسخره و تنبیه هم میکنه
it is unconventional to wear red in funeral ceremonies
خود convention یعنی ۱. عرف - قرارداد ۲. اجتماع - کنگره
Unconventional یعنی چیزی که خلاف عرفه
و پیشنهاد من به شما اینه هر کاری دلتون میخواد رو انجام بدید حتی اگه unconventional باشه. همینکه عاشق اون کارین و عملتون باعث آسیب زدن به انسان و عقیده ای نشه و کسی رو خرد نکنه و کسی رو از نون خوردن نندازه و باعث خوشحالی خودتون میشه کارتون درسته.
Love yourself first
نوگرا، متجدد
غیر عادی _ نامعقول
بی قید و بند
نا معقول

نامتعارف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس