unconnected

/ˌʌnkəˈnektəd//ˌʌnkəˈnektɪd/

جدا، نامتصل، وصل نشده، ناهمبند، ناهمبسته، نامرتبط، جفنگ، بی سر و ته، نامنسجم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of connected.
متضاد: attached, coherent, connected
مشابه: unrelated

جمله های نمونه

1. the front wheel is free and unconnected to the motor
چرخ جلو آزاد است و به موتور وصل نیست.

2. She was known to have had personal problems unconnected with her marriage.
[ترجمه گوگل]شناخته شده بود که او مشکلات شخصی داشت که با ازدواجش ارتباطی نداشت
[ترجمه ترگمان]او می دانست که مشکلات شخصی با ازدواج او ارتباط دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Wolf's work is completely unconnected to the current study.
[ترجمه گوگل]کار ولف کاملاً با مطالعه فعلی بی ارتباط است
[ترجمه ترگمان]کار گرگ کاملا بی ربط به مطالعه حاضر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A series of apparently unconnected events led to his resignation.
[ترجمه گوگل]مجموعه ای از اتفاقات ظاهراً نامرتبط منجر به استعفای او شد
[ترجمه ترگمان]مجموعه ای از رویداده ای ظاهرا بی ربط به استعفای او منجر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My resignation was totally unconnected with recent events.
[ترجمه گوگل]استعفای من کاملاً با اتفاقات اخیر ارتباطی نداشت
[ترجمه ترگمان]استعفای من هیچ ارتباطی با حوادث اخیر نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I can't believe that those two murders are unconnected.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم باور کنم که آن دو قتل ربطی به هم ندارند
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم باور کنم که این دو قتل با هم مرتبط هستن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The murders are probably unconnected.
[ترجمه گوگل]احتمالا قتل ها بی ربط هستند
[ترجمه ترگمان] احتمالا قتل ها با هم مرتبط هستن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It stood alone and apparently unconnected to anything else.
[ترجمه گوگل]به تنهایی و ظاهراً بی ارتباط با هیچ چیز دیگری ایستاده بود
[ترجمه ترگمان]او تنها ایستاده بود و ظاهرا به هیچ چیز دیگری ربط نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This, alas, was unconnected with Carib thinking.
[ترجمه گوگل]افسوس که با تفکر کارائیب ارتباطی نداشت
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، متاسفانه این هم ارتباطی با تفکر و تفکر نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. When working with unconnected script, the samples of writing studied often had unnaturally spaced characters and words.
[ترجمه گوگل]هنگام کار با فیلمنامه غیرمرتبط، نمونه های نوشتاری مورد مطالعه اغلب دارای حروف و کلمات با فاصله غیر طبیعی بودند
[ترجمه ترگمان]هنگامی که با script ارتباطی کار می کرد، نمونه های نوشتاری به طور غیر طبیعی کاراکتر و کلمات را جدا کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This may not be unconnected with the social composition of their respective devotees.
[ترجمه گوگل]این ممکن است بی ارتباط با ترکیب اجتماعی جانبازان مربوطه نباشد
[ترجمه ترگمان]این موضوع ممکن است با ترکیب اجتماعی of مربوطه آن ها ارتباطی نداشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It also seems unconnected with any military use.
[ترجمه گوگل]همچنین به نظر می رسد که با هیچ کاربرد نظامی ارتباطی ندارد
[ترجمه ترگمان]همچنین به نظر می رسد که با هیچ کاربرد نظامی ارتباطی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But officials say this was unconnected and that now the situation is calm.
[ترجمه گوگل]اما مقامات می گویند که این موضوع بی ارتباط بوده و اکنون اوضاع آرام است
[ترجمه ترگمان]اما مقامات می گویند که این هیچ ارتباطی با هم ندارد و اکنون اوضاع آرام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This is unconnected to the naming policy, but roundabouts could obviously become known by whatever company name appears on its billboards.
[ترجمه گوگل]این با خط مشی نام‌گذاری ارتباطی ندارد، اما بدیهی است که میدان‌ها می‌توانند با هر نام شرکتی که روی بیلبوردهای آن ظاهر می‌شود شناخته شوند
[ترجمه ترگمان]این ربطی به سیاست گذاری ندارد، اما roundabouts می تواند با هر نام شرکتی که روی بیلبوردهای آن ظاهر می شود، شناخته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. BIndustry spokesmen argue that encouraging widespread use of unconnected phones would lead to mischief and abuse.
[ترجمه گوگل]سخنگویان BIndustry استدلال می کنند که تشویق به استفاده گسترده از تلفن های بدون اتصال منجر به شرارت و سوء استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]سخنگویان BIndustry مدعی هستند که تشویق استفاده گسترده از تلفن های ارتباطی منجر به آزار و سو استفاده خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] ناهمبند، غیر یکپارچه، ناهمبسته، ناهموسته

انگلیسی به انگلیسی

• not connected, detached, separate
if one thing is unconnected with another, the two things are not related to each other in any way.

پیشنهاد کاربران

بی ارتباط. بدون ارتباط. نامرتبط
مثال:
two unconnected events
دو حادثه بی ارتباط {با هم}
گسسته
منزوی
( کسی که ارتباطات اجتماعی و حرفه ای چندانی ندارد )
منفصل ( برق )

بپرس