unconcerned

/ˌənkənˈsɜːrnd//ˌʌnkənˈsɜːnd/

معنی: لا قید، بی عرقه
معانی دیگر: بی توجه، بی تفاوت، بی علاقه، نادلبسته، نانگران، بدون دلواپسی، خونسرد، بی پروا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unconcernedly (adv.), unconcernedness (n.)
(1) تعریف: not caring, involved, or interested; indifferent.
متضاد: concerned
مشابه: aloof, apathetic, blithe, careless, complacent, flippant, indifferent, negligent, perfunctory

(2) تعریف: not worried or anxious; nonchalant or serene.
متضاد: anxious, concerned
مشابه: blithe, nonchalant

جمله های نمونه

1. Paul was unconcerned about what he had done.
[ترجمه گوگل]پل نگران کاری که کرده بود نبود
[ترجمه ترگمان]پل به کاری که کرده بود بی اعتنا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was apparently unconcerned by his failure to gain a university place.
[ترجمه گوگل]او ظاهراً نگران شکستش در کسب مقام دانشگاهی نبود
[ترجمه ترگمان]او ظاهرا از عدم موفقیت خود در به دست آوردن یک مقام دانشگاهی ابراز نگرانی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The baby seemed quite unconcerned by the noise.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که کودک از این سر و صدا کاملاً بی توجه بود
[ترجمه ترگمان]بچه از این سر و صدا کاملا بی اعتنا به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The report is unconcerned with details.
[ترجمه گوگل]این گزارش به جزئیات توجهی ندارد
[ترجمه ترگمان]این گزارش به جزئیات بی اعتنا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They appeared completely unconcerned about what they had done.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که آنها نسبت به کاری که انجام داده بودند کاملاً بی توجه بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها کاملا به کاری که کرده بودند بی تفاوت به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He seems totally unconcerned by real dangers.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که او کاملاً نگران خطرات واقعی نیست
[ترجمه ترگمان]اون کاملا بی خیال خطرات جدی به نظر می رسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Are you as unconcerned about the situation as you appear?
[ترجمه گوگل]آیا به همان اندازه که به نظر می رسد نگران وضعیت نیستید؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما نسبت به وضعیت و موقعیت خود بی اعتنا هستید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Many large companies seem totally unconcerned about the environment.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد بسیاری از شرکت های بزرگ در مورد محیط زیست بی توجه هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از شرکت های بزرگ نسبت به محیط زیست بی تفاوت به نظر می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He drove on, apparently unconcerned about the noise the engine was making.
[ترجمه گوگل]او رانندگی کرد، ظاهراً نگران صدای موتور نبود
[ترجمه ترگمان]او به راه خود ادامه داد و ظاهرا نگران صدای موتور ماشین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I tried to act unconcerned.
[ترجمه گوگل]سعی کردم بی خیال رفتار کنم
[ترجمه ترگمان]سعی کردم خونسرد رفتار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Young people are often quite unconcerned with political issues.
[ترجمه گوگل]جوانان اغلب به مسائل سیاسی بی توجه هستند
[ترجمه ترگمان]جوانان اغلب نسبت به مسائل سیاسی بی تفاوت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He is unconcerned about personal appearance.
[ترجمه گوگل]او به ظاهر شخصی بی توجه است
[ترجمه ترگمان]او به ظاهر شخصی بی اعتنا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Their manager is unconcerned at the laddish image and the drinking that goes with it.
[ترجمه گوگل]مدیر آنها نسبت به تصویر تنبل و نوشیدنی که با آن همراه است بی توجه است
[ترجمه ترگمان]مدیر آن ها نسبت به تصویر laddish و مشروبی که با آن می رود، بی تفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The band seemed rather downbeat, even unconcerned about their success.
[ترجمه گوگل]گروه نسبتاً ضعیف به نظر می رسید، حتی نگران موفقیت خود نبود
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که این گروه، حتی در مورد موفقیت های آن ها نیز بی اعتنا به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The brothers appeared unconcerned about what Cassidy had to say.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که برادران نسبت به آنچه کسیدی می گفت بی توجه بودند
[ترجمه ترگمان]این دو برادر نگران چیزی بودند که کسیدی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لا قید (صفت)
happy-go-lucky, careless, slipshod, unconcerned, glib, indifferent, jaunty, thoughtless

بی عرقه (صفت)
unconcerned

انگلیسی به انگلیسی

• indifferent, uninterested, apathetic
if someone is unconcerned about something, they are not interested in it or worried about it.

پیشنهاد کاربران

مثال؛
“She seemed completely unconcerned about the impact of her words. ”
“He appeared completely unconcerned about the loss of life. ”
“He’s so unconcerned about others. ”
1. بدون نگرانی. بدون اضطراب. بی خیال 2. بی علاقه. بدون دلبستگی 3. بی ارتباط با. نامربوط به
مثال:
he made a pretense of being unconcerned
او وانمود کرد که بی علاقه و بی خیال است.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : unconcern
✅️ صفت ( adjective ) : unconcerned
✅️ قید ( adverb ) : unconcernedly
بی تعهد، باری به هرجهت
بی تفاوت
بی دغدغه
بدون نگرانی
متعهد نبودن

بپرس