uncompromising

/ənˈkɑːmprəmaɪzɪŋ//ʌnˈkɒmprəmaɪzɪŋ/

معنی: قطعی، تسلیم نشو، غیر قابل انعطاف، مصالحه ناپذیر، سخت ناسازگار، تمکین ندادنی
معانی دیگر: مصمم، انعطاف ناپذیر، سازش ناپذیر، آشتی ناپذیر، آشتی نکردنی، بی گذشت، نستوه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: uncompromisingly (adv.), uncompromisingness (n.)
(1) تعریف: unwilling to compromise or make concessions; unyielding.
مترادف: firm, rigid
متضاد: soft
مشابه: adamant, hard-core, hard-line, inexorable, inflexible, resolute, scrupulous, severe, strict, stringent, tough, unaccommodating, unadaptable, unrelenting, unyielding

(2) تعریف: not admitting of adjustment or change; inflexible; undeviating.
مترادف: inflexible, rigid
متضاد: flexible
مشابه: absolute, firm, fixed, immutable, ironclad, set, unchangeable, unvarying

- an uncompromising schedule
[ترجمه گوگل] یک برنامه سازش ناپذیر
[ترجمه ترگمان] برنامه uncompromising
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He grew even more rigid and uncompromising as he got older.
[ترجمه گوگل]او با افزایش سن حتی سخت تر و سازش ناپذیرتر شد
[ترجمه ترگمان]وقتی بزرگ تر شد، او هم محکم تر و محکم تر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His language was uncompromising: he told them their work must improve or they would be fired.
[ترجمه گوگل]زبان او سازش ناپذیر بود: او به آنها گفت که کارشان باید بهتر شود وگرنه اخراج خواهند شد
[ترجمه ترگمان]زبان او uncompromising بود: او به آن ها گفت که کار آن ها باید بهبود یابد و یا اخراج شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Mrs Thatcher was a tough and uncompromising politician.
[ترجمه عاطفه اسلامیان] خانم تاچر سیاستمداری سرسخت و مصالحه ناپذیر بود.
|
[ترجمه گوگل]خانم تاچر یک سیاستمدار سرسخت و سازش ناپذیر بود
[ترجمه ترگمان]خانم تا چر سیاستمداری سرسخت و سرسخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. On stage she seems hard, brash and uncompromising.
[ترجمه گوگل]او روی صحنه سخت، گستاخ و سازش ناپذیر به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]بر روی صحنه، به نظر سخت، گستاخ و سازش ناپذیر به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The government adopted an uncompromising posture on the issue of independence.
[ترجمه R@M!N] دولت در مسأله استقلال موضع سازش ناپذیری اتخاذ کرد.
|
[ترجمه گوگل]دولت موضع سازش ناپذیری در موضوع استقلال اتخاذ کرد
[ترجمه ترگمان]دولت موضع uncompromising در مورد مساله استقلال اتخاذ کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was an uncompromising opponent of the World War Ⅰ.
[ترجمه گوگل]او یک مخالف سازش ناپذیر جنگ جهانی Ⅰ بود
[ترجمه ترگمان]او مخالف سرسخت جنگ جهانی دوم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He has a reputation for being tough and uncompromising.
[ترجمه گوگل]او به سخت گیر بودن و سازش ناپذیر بودن شهرت دارد
[ترجمه ترگمان]او به خاطر سرسخت بودن و سازش ناپذیر بودن شهرت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He typifies the uncompromising reformer.
[ترجمه گوگل]او نمونه اصلاح طلب سازش ناپذیر است
[ترجمه ترگمان]او نمونه نمونه reformer uncompromising است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The city council has taken an uncompromising stand against the proposals for the new building.
[ترجمه گوگل]شورای شهر در برابر پیشنهادات ساختمان جدید موضعی سازش ناپذیر اتخاذ کرده است
[ترجمه ترگمان]شورای شهر در مقابل پیشنهادهای ساختمان جدید موضعی قاطع اتخاذ کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The group has always been characterised by an uncompromising militancy.
[ترجمه گوگل]این گروه همیشه با یک ستیزه جوی سازش ناپذیر مشخص شده است
[ترجمه ترگمان]این گروه همواره با ستیزه جویی uncompromising مشخص شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This was a fine piece of filmmaking - uncompromising and direct, with no overplay on the emotional side.
[ترجمه گوگل]این یک قطعه فیلمسازی خوب بود - سازش ناپذیر و مستقیم، بدون هیچ بازی اضافی در جنبه احساسی
[ترجمه ترگمان]این قطعه خوبی از فیلم سازی بود - سرسخت و مستقیم، بدون هیچ overplay در طرف احساسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. From his demeanour, fierce and uncompromising, I knew he'd already been denounced by Martinho.
[ترجمه گوگل]از رفتار، خشن و سازش ناپذیرش، می دانستم که قبلاً توسط مارتینیو محکوم شده بود
[ترجمه ترگمان]از رفتار او، خشن و سرسخت، می دانستم که او را لو داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was so tough, so unbending and uncompromising, and I don't think he's changed.
[ترجمه گوگل]او خیلی سرسخت، خم نشدنی و سازش ناپذیر بود و فکر نمی کنم تغییر کرده باشد
[ترجمه ترگمان]او آنقدر خشن و سرسخت و سرسخت بود و فکر نمی کنم تغییر کرده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قطعی (صفت)
absolute, decisive, definite, definitive, certain, final, unconditional, critical, decretive, decretory, positive, categorical, sure, last, categoric, conclusive, deterministic, trenchant, decided, magistral, terminative, peremptory, uncompromising, irrevocable

تسلیم نشو (صفت)
incompliant, uncompromising

غیر قابل انعطاف (صفت)
uncompromising, inelastic

مصالحه ناپذیر (صفت)
uncompromising

سخت ناسازگار (صفت)
uncompromising

تمکین ندادنی (صفت)
uncompromising

انگلیسی به انگلیسی

• tending not to compromise, inflexible, unyielding, determined
when people or their attitudes are uncompromising they are determined not to change their opinions or aims in any way.

پیشنهاد کاربران

۱. سازش ناپذیر. انعطاف ناپذیر. فاقد گذشت ۲. محکم. قرص. مصمم
مثال:
he was so unbending and uncompromising
او خیلی خشک و انعطاف ناپذیر بود.
در متن های هنری
به هنرمندانی که از جریان اصلی پیروی نمیکنن
و سبک غیر متعارف دارند گفته میشود
پایین نمی برد.
دوستی ناپذیر.
بی تنازل، تنازل ناپذیر
بی رودربایستی، بی پروا، بدون ملاحظه، بی تعارف
یک کلام
⬛ UNCOMPROMISING ⬛ صفت
[more uncompromising; most uncompromising
🔴 not willing to change a decision, opinion, method, etc. : not willing to make or accept a compromise
◀️ They were uncompromising in their demands
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ uncompromising standards of excellence
⬛ COMPROMISING ⬛ صفت
[more compromising; most compromising]
🔴 revealing something that is improper or embarrassing
◀️ a compromising letter/situation
◀️ He and his secretary were caught in a compromising position. [=they were caught having sexual relations]
🌙هر دوی این واژگان از ریشه Compromise هستند که هم اسمه هم فعل با کلی معنی

بی چون و چرا
محکم
نا همگون
سازش ناپذیر، ب شخصیت های یک دنده و لجوج و و کسانی که مرغشون یک پا داره هم گفته میشه
یک دنده

تسلیم ناپذیر
بی مماشات
برگشت ناپذیر، غیر قابل برگشت ( برای توصیف سیاست ها و توافقات )
سخت، دشوار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس