uncomplimentary

/ˌʌnkɒmplɪˈmenteri//ˌʌnkɒmplɪˈmentri/

معنی: برخورنده، بی تعارف، غیر کامل
معانی دیگر: ناخوشایند

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: combined form of complimentary.
متضاد: complimentary

جمله های نمونه

1. She had some very uncomplimentary things to say about Stephen.
[ترجمه گوگل]او در مورد استیفن چیزهای بسیار غیرمعمولی برای گفتن داشت
[ترجمه ترگمان]چیزهایی بود که درباره استفن گفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. With a sneer in an uncomplimentary manner .
[ترجمه گوگل]با تمسخر بی تعارف
[ترجمه ترگمان]با پوزخندی ساختگی گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I can remember one day there was something uncomplimentary about him in the papers and he went out and had an unbelievable game, scoring one and setting up another.
[ترجمه گوگل]می توانم به خاطر بیاورم که یک روز در روزنامه ها چیزی غیرقابل تعارف در مورد او وجود داشت و او بیرون رفت و یک بازی باورنکردنی داشت، یکی گل زد و دیگری راه انداخت
[ترجمه ترگمان]یک روز یادم می اید که در روزنامه ها چیز کامل وجود داشت و او بیرون می رفت و یک بازی باور نکردنی داشت و یکی دیگر را به هم می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. An opportunity was afforded when the council supported El Universal in its uncomplimentary evaluation of the work of the early independence leaders.
[ترجمه گوگل]این فرصت زمانی فراهم شد که شورا از ال یونیورسال در ارزیابی غیرمجاز خود از کار رهبران اولیه استقلال حمایت کرد
[ترجمه ترگمان]یک فرصت به دست آمد هنگامی که شورا از آل یونیورسال در ارزیابی uncomplimentary کار رهبران اولیه استقلال حمایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Your wife is the only one with the knowledge and incentive to give you honest, frank, and sometimes uncomplimentary advices.
[ترجمه گوگل]همسر شما تنها کسی است که دانش و انگیزه‌ای دارد تا به شما توصیه‌های صادقانه، صریح و گاهی اوقات غیرقابل تعارف بدهد
[ترجمه ترگمان]همسر شما تنها کسی است که دانش و انگیزه ای برای دادن به شما صادق، صریح و گاهی به شما می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Sharp: Tasting term used to indicate an acidic or bitter taste. Usually uncomplimentary.
[ترجمه گوگل]تیز: اصطلاح مزه ای که برای نشان دادن طعم اسیدی یا تلخ استفاده می شود معمولاً بدون تعارف
[ترجمه ترگمان]شارپ: عبارت Tasting برای نشان دادن مزه اسیدی یا تلخ استفاده می شود معمولا uncomplimentary
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We don't know whether animals insult their enemies by calling them human beings, but we often call on quite a few animals to describe other people in uncomplimentary ways.
[ترجمه گوگل]ما نمی دانیم که آیا حیوانات با انسان نامیدن به دشمنان خود توهین می کنند یا خیر، اما اغلب از تعداد کمی از حیوانات می خواهیم تا افراد دیگر را به شیوه های غیرقابل توصیف توصیف کنند
[ترجمه ترگمان]ما نمی دانیم که آیا حیوانات با نامیدن آن ها به انسان ها به دشمنانشان توهین می کنند، اما ما اغلب از تعداد کمی از حیوانات برای توصیف مردم دیگر به روش uncomplimentary استفاده می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The book is likely to shatter the myth that America's great writer and humorist was a cheerful old man, instead detailing his petty rages and uncomplimentary views of contemporaries, critics said.
[ترجمه گوگل]به گفته منتقدان، این کتاب احتمالاً این افسانه را که نویسنده و طنزپرداز بزرگ آمریکایی پیرمردی شاد بود، در هم می شکند، در عوض به جزییات خشم های کوچک و دیدگاه های غیرقابل تعارف او از معاصرانش می پردازد
[ترجمه ترگمان]منتقدان می گویند که این کتاب احتمالا این افسانه را از بین می برد که نویسنده و humorist بزرگ آمریکا، به جای آنکه در جزئیات خشم و عقاید uncomplimentary از معاصران خود بیان کند، پیرمردی بشاش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He once called Hausser "crafty fox" in a very uncomplimentary way.
[ترجمه گوگل]او یک بار هاوسر را "روباه حیله گر" به شیوه ای بسیار بی تعارف نامید
[ترجمه ترگمان]او یکبار \"روباه مکار\" را به شیوه ای بسیار uncomplimentary صدا زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They were so incensed by the pictures, considered demeaning to an animal that has become a symbol, that any more uncomplimentary images will be banned under a draft law.
[ترجمه گوگل]آنها به قدری از این تصاویر خشمگین شدند که برای حیوانی که به یک نماد تبدیل شده، تحقیرآمیز تلقی می شود، به طوری که هر گونه تصویر غیرقابل تعارف دیگر بر اساس پیش نویس قانون ممنوع خواهد شد
[ترجمه ترگمان]آن ها به قدری از این تصاویر خشمگین بودند که به یک حیوان تبدیل شدند که تبدیل به یک سمبل شده است، و هر گونه تصاویر uncomplimentary تحت یک قانون پیش نویس، ممنوع خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برخورنده (صفت)
shocking, uncomplimentary

بی تعارف (صفت)
unceremonious, uncomplimentary

غیر کامل (صفت)
uncomplimentary

انگلیسی به انگلیسی

• not complimentary; not flattering, not favorable, derogatory; not completing

پیشنهاد کاربران

Uncomplimentary /ˌʌnkɒmplɪˈmɛnt ( ə ) ri/ ( adj ) – meaning: not complimentary; negative or insulting.
مطلب یا کلامی که تمجید آمیز نیست و منفی و توهین آمیز است؛ نامطلوب؛ برخورنده؛ آزار دهنده؛ رنج آور؛ ناخوشایند
...
[مشاهده متن کامل]

Example 1: 👇
uncomplimentary remarks
اظهارات نامطلوب
Example 2: 👇
GILES frowns, ejaculates something uncomplimentary to CHRISTOPHER and crosses to the small armchair down Right. He picks up the newspaper and stands reading it with deep attention.
* The Mousetrap - a play by Agatha Christie
جایلز اخم می کند، چیزی برخورنده به کریستوفر دفعتاً و ناگهانی می گوید و به سمت صندلی راحتی پایین در ناحیه ی راست می رود. روزنامه را برمی دارد و با دقت و به شکلی عمیق می خواند.
* متن انتخابی: از نمایشنامه ی #تله موش، # اثر آگاتا کریستی

uncomplimentary
ناخوشایند
not complimentary
negative or insulting
دارای معنی منفی - بار منفی
توهین آمیز

بپرس