uncomplaining

جمله های نمونه

1. The work is boring, but he's cheerful and uncomplaining.
[ترجمه گوگل]کار خسته کننده است، اما او شاد و بدون شکایت است
[ترجمه ترگمان]کار خسته کننده است، اما شاد و شاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was a cheerful and uncomplaining travel companion.
[ترجمه گوگل]او همراهی شاد و بی‌شکایت در سفر بود
[ترجمه ترگمان]همراه با یک همراه با شکوه و شکوه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. However, the uncomplaining hero Bobby is without a permanent home.
[ترجمه گوگل]با این حال، بابی قهرمان غیرقابل شکایت بدون خانه دائمی است
[ترجمه ترگمان]با این حال، قهرمان بدون شکوه بابی یک خانه دائمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Love is uncomplaining for help others, love is courage.
[ترجمه گوگل]عشق برای کمک به دیگران شکایت نمی کند، عشق شجاعت است
[ترجمه ترگمان]عشق برای کمک به دیگران بدون شکوه است، عشق شجاعت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They died unquestioning, uncomplaining, with faith in their hearts, and on their lips the hope that we would go on to victory.
[ترجمه گوگل]آنها بی چون و چرا مردند، بدون شکایت، با ایمان در دل و بر لبانشان این امید که ما تا پیروزی پیش برویم
[ترجمه ترگمان]آن ها بدون اینکه شکوه کنند، بدون اینکه شکوه کنند، و با ایمان به دل خود، و بر لب خود امید که ما به پیروزی ادامه دهیم، مردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Thus you trudge along, stoical, uncomplaining.
[ترجمه گوگل]بنابراین، شما در امتداد حرکت می کنید، رواقی، بدون شکایت
[ترجمه ترگمان]از این رو به راه خود ادامه می دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Expressing my admiration for the courage and uncomplaining spirit of our wounded.
[ترجمه گوگل]ابراز تحسین خود را از شجاعت و روحیه غیرقابل شکایت مجروحانمان
[ترجمه ترگمان]به خاطر شجاعت و روح جریحه دار کردن مجروحین، تحسین مرا تحسین کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Meanwhile he waited with infinite patience, uncomplaining, thinking about the sand, and the thin hot layer of water over it, in that shy New Jersey creek.
[ترجمه گوگل]در همین حال او با صبری بی‌نهایت، بی‌شکایت، به شن‌ها و لایه نازک داغ آب روی آن، در آن نهر خجالتی نیوجرسی فکر می‌کرد
[ترجمه ترگمان]در خلال این احوال، با صبری بی پایان، بی آنکه شکوه کند، در حالی که به ماسه ها می اندیشید، و لایه نازکی از آب بر روی آن، در آن نهر سیلابی جدید، منتظر ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And that is time away from productive, uncomplaining employees, which is demoralizing for them and for you.
[ترجمه گوگل]و این زمان دوری از کارمندان مولد و بی شکایت است که برای آنها و شما تضعیف کننده است
[ترجمه ترگمان]و این زمان دور از کارمندان مولد و با شکوه است که برای آن ها و برای شما ناامید کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was subservient, uncomplaining.
[ترجمه گوگل]مطیع بود، بدون شکایت
[ترجمه ترگمان]مطیع و مقهور کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Derry reserve goalkeeper concedes that he has become something of a fixture on the bench but is uncomplaining.
[ترجمه گوگل]دروازه بان ذخیره دری اذعان می کند که روی نیمکت به یک بازیکن ثابت تبدیل شده است اما شکایتی ندارد
[ترجمه ترگمان]دروازه بان reserve Derry تصدیق می کند که او به چیزی از یک ثابت در نیمکت تبدیل شده است، اما بدون شکوه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She thought him extremely brave to carry on as though he was normal and to be so uncomplaining.
[ترجمه گوگل]او فکر می کرد که او بسیار شجاع است که انگار عادی است و اینقدر شکایت نمی کند
[ترجمه ترگمان]فکر می کرد که او بسیار شجاع است که طوری رفتار کند که انگار او عادی است و با این همه شکوه و شکوه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. From the other end of the animal a soft uncomplaining grunt reminded me that I wasn't the only one involved.
[ترجمه گوگل]از طرف دیگر حیوان، غرغر ملایمی به من یادآوری کرد که من تنها کسی نبودم که درگیر آن بودم
[ترجمه ترگمان]از طرف دیگر حیوانات صدای خرخر مانندی به من یادآوری کرد که من تنها کسی نیستم که درگیر این ماجرا هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Through it all, George has been an ideal worker:honest (perhaps because he is incapable of lying), uncomplaining andextremely punctual.
[ترجمه گوگل]با همه اینها، جورج یک کارگر ایده‌آل بوده است: صادق (شاید به این دلیل که قادر به دروغ گفتن نیست)، شکایت‌ناپذیر و بسیار وقت شناس
[ترجمه ترگمان]با این همه، جورج یک کارگر ایده آل است: صادق (شاید به این دلیل که قادر به دروغ گفتن نیست)یا با این کار فاقد شکوه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not complaining, not bemoaning
uncomplaining people do difficult or unpleasant things without complaining about them; used showing approval.

پیشنهاد کاربران

مطیع، حرف گوش کن
افرادی که کارهای طاقت فرسا را بدون شکایت کردن انجام می دهند

بپرس