unco

/ˈʌŋkoʊ//ˈʌŋkəʊ/

معنی: هیجان، شخص غریبه، غیر عادی، بسیار، عجیب، مرموز، خارق العاده، نا شناس، جالب توجه
معانی دیگر: (اسکاتلند)، ناشناخته، بیگانه، عجیب و غریب، ترس آور، آدم یا چیز عجیب و غریب، شگرف، (جمع) خبر (اخبار)، قابل توجه، چشمگیر، اسکاتلند بسیار، غریب، خجالتی، مهیج

جمله های نمونه

1. For all the fine words, unco operative outcomes are far more likely.
[ترجمه گوگل]با تمام کلمات خوب، نتایج غیرهمکاری محتمل تر است
[ترجمه ترگمان]برای همه این کلمات خوب، نتایج عملی به احتمال زیاد بیشتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. You can indeed depend upon seemingly unco cious portio of yourself.
[ترجمه گوگل]شما در واقع می توانید به بخش به ظاهر نامطلوب خود متکی باشید
[ترجمه ترگمان]به نظر من، تو واقعا می توانی به خاطر این که دلم برایت تنگ شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Mr Kan's administration has appeared unco - ordinated, confused and weak.
[ترجمه گوگل]دولت آقای کان ناهماهنگ، گیج و ضعیف به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]دولت آقای کان unco، گیج و ضعیف ظاهر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. My friend fell unco cious.
[ترجمه گوگل]دوست من بی حال شد
[ترجمه ترگمان]دوست من، عزیز دلم، دلم را تنگ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. George Bush's administration responded to Mr Goldberg's expulsion by declaring Bolivia unco - operative on drugs.
[ترجمه گوگل]دولت جورج بوش با اعلام عدم همکاری بولیوی در زمینه مواد مخدر به اخراج آقای گلدبرگ پاسخ داد
[ترجمه ترگمان]دولت جورج بوش با اعلام جمهوری بولیوی فعال در زمینه مواد مخدر به اخراج آقای گلدبرگ واکنش نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هیجان (اسم)
fit, fret, boil, excitation, agitation, excitement, thrill, frenzy, dither, titillation, fission, ignition, tornado, fever, tempest, lather, hysterics, unco, snit, stour

شخص غریبه (اسم)
unco

غیر عادی (صفت)
abnormal, unusual, uncommon, eccentric, extraordinary, abnormous, utter, strange, odd, anomalous, irregular, unco, unwonted

بسیار (صفت)
abundant, numerous, extra, damn, manifold, parlous, all, sopping, unco, multifarious

عجیب (صفت)
eccentric, astounding, marvelous, funny, strange, extravagant, amazing, wonderful, odd, astonishing, rum, unco, queerish, rummy

مرموز (صفت)
mystic, weird, cryptic, enigmatic, secretive, mysterious, orphic, occult, recondite, inscrutable, hinted, unco, unaccountable

خارق العاده (صفت)
unusual, extraordinary, fantastic, weird, supernatural, singular, fantastical, hyperphysical, unco, thaumaturgic

ناشناس (صفت)
strange, unfamiliar, unknown, incognito, unco

جالب توجه (صفت)
yummy, liberal, lively, remarkable, notable, unco

انگلیسی به انگلیسی

• awkward; clumsy
uncoordinated person, clumsy person, one who is awkward

پیشنهاد کاربران

بپرس