uncivilized

/ənˈsɪvəlaɪzd//ʌnˈsɪvɪlaɪzd/

معنی: وحشی، بی ادب، غیر متمدن
معانی دیگر: نامتمدن، بربری، جاهل، ناروشنفکر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: uncivilizedly (adv.), uncivilizedness (n.)
• : تعریف: not civilized; barbarous or wild.
مترادف: barbarous, savage, wild
متضاد: civilized
مشابه: barbarian, boorish, churlish, common, crude, gauche, illiterate, primitive, uncivil, uncouth, uncultivated, uncultured, vulgar

جمله های نمونه

1. civilized and uncivilized
متمدن و بی تمدن،شهرا و ناشهرا

2. Sorry to phone you at such an uncivilized hour.
[ترجمه گوگل]متاسفم که در چنین ساعت غیر متمدنی با شما تماس گرفتم
[ترجمه ترگمان] ببخشید که در این ساعت از ظهر بهت زنگ می زنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The uncivilized guest chewed with his mouth open.
[ترجمه گوگل]مهمان بی فرهنگ با دهان باز جوید
[ترجمه ترگمان]یک مهمان غیر معمول دهانش را با دهان باز و دهان باز کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I have worked in the wildest and most uncivilized parts of the world.
[ترجمه گوگل]من در وحشی ترین و غیر متمدن ترین نقاط جهان کار کرده ام
[ترجمه ترگمان]من در وحشی ترین و most بخش های دنیا کار کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Suddenly the world seems vastly uncivilized.
[ترجمه گوگل]ناگهان جهان به شدت غیرمتمدن به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]ناگهان دنیا به نظر دور از نزاکت به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. From these postings, uncivilized and disease-ridden in those days, few if any returned.
[ترجمه گوگل]از این پست‌ها، غیرمتمدنانه و مبتلا به بیماری در آن روزها، تعداد کمی از آنها بازگشتند
[ترجمه ترگمان]از این نوشته ها، uncivilized و بیماری - در آن روزها، تعداد کمی از آن ها برگردانده شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Often seen such uncivilized behavior, you may be calling burble sentence: manufacturing of!
[ترجمه گوگل]اغلب دیده شده چنین رفتار غیر متمدن، شما ممکن است به نام Burble جمله: تولید از!
[ترجمه ترگمان]اغلب چنین رفتار uncivilized را مشاهده می کنید که می توانید به آن جمله \"sentence\" بگویید: تولید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But why does this kind of uncivilized phenomenon still exist now more serious even?
[ترجمه گوگل]اما چرا این نوع پدیده غیر متمدن هنوز هم اکنون جدی تر است؟
[ترجمه ترگمان]اما چرا این پدیده غیر متمدن هنوز هم اکنون جدی تر است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The uncivilized decision is the human's earliest decision making by the benighted and superstitious way.
[ترجمه گوگل]تصمیم غیرمتمدنانه، اولین تصمیم گیری انسان به شیوه خرافاتی و خرافی است
[ترجمه ترگمان]تصمیم uncivilized اولین تصمیمی است که انسان به روش benighted و superstitious اتخاذ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Your body there are other uncivilized phenomenon?
[ترجمه گوگل]بدن شما پدیده های غیر متمدن دیگری وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان]بدن تو پدیده های uncivilized دیگری هم هست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And the uncivilized decision reflects the traits of mystery, probability, subjective casualness and empiricism.
[ترجمه گوگل]و تصمیم غیرمتمدنانه منعکس کننده ویژگی های رمز و راز، احتمال، تصادفی بودن ذهنی و تجربه گرایی است
[ترجمه ترگمان]و این تصمیم uncivilized نشان دهنده ویژگی های اسرار، احتمال، casualness ذهنی و تجربه گرایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In uncivilized conditions, life of man is " nasty, brutish and short. "
[ترجمه گوگل]در شرایط غیر متمدن، زندگی انسان «زننده، وحشیانه و کوتاه» است
[ترجمه ترگمان]در این شرایط زندگی بشر \"خشن، حیوانی و کوتاه\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You can knock her down, which is uncivilized.
[ترجمه گوگل]شما می توانید او را زمین بزنید، که غیر متمدن است
[ترجمه ترگمان] میتونی بیهوشش کنی، که غیر منصفانه - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Comparatively speaking, it is more difficult to require uncivilized people to protect resource.
[ترجمه گوگل]در مقایسه، نیاز به افراد غیرمتمدن برای حفاظت از منابع دشوارتر است
[ترجمه ترگمان]در مقایسه، استفاده از افراد غیر متمدن برای حفاظت از منابع دشوارتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وحشی (صفت)
gross, unshaped, unshapen, anthropophagous, wild, savage, ferocious, barbaric, brutal, saracen, barbarous, feral, gothic, uncivil, undaunted, ferae naturae, ferine, hare-brained, uncivilized, rambunctious, ungovernable, manlike, ruttish, truculent, wilding

بی ادب (صفت)
lowly, coarse, rude, lowbrow, barbaric, impolite, irreverent, uncivil, indecorous, discourteous, brusque, plebeian, ill-bred, uncivilized, ill-mannered, irrespective, unmannered

غیر متمدن (صفت)
rude, impolite, ill-bred, uncivilized

انگلیسی به انگلیسی

• primitive, uncultured, uneducated, uncouth, unrefined (also uncivilised)
uncivilized behaviour is unacceptable, for example because it is cruel or rude.

پیشنهاد کاربران

بی فرهنگ
یه کار غیر متعارف که عموم جامعه خیلی باهاش حال نمیکنند