unchanging

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: remaining ever the same; unvarying.
مترادف: unvarying
متضاد: changing, varying
مشابه: abiding, constant, eternal, stationary, steadfast

- He was bored with the unchanging pattern of his everyday life.
[ترجمه گوگل] او از الگوی تغییرناپذیر زندگی روزمره خود خسته شده بود
[ترجمه ترگمان] از الگوی یکنواخت زندگی روزمره خود حوصله اش سر رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Everlasting and unchanging, kind of mistake.
[ترجمه گوگل]ابدی و تغییر ناپذیر، نوعی اشتباه
[ترجمه ترگمان] دائمی و بی تغییر، یه اشتباه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There are no unchanging standards of what is good and evil.
[ترجمه گوگل]هیچ معیار تغییر ناپذیری برای خوب و بد وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ استاندارد unchanging از آنچه خوب و بد است وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Here, you seem to be immersed in an unchanging rural way of life, seemingly unaffected by progress and the modern world.
[ترجمه گوگل]در اینجا، به نظر می رسد که شما در یک شیوه زندگی روستایی تغییر ناپذیر غوطه ور شده اید، به ظاهر تحت تأثیر پیشرفت و دنیای مدرن قرار نگرفته اید
[ترجمه ترگمان]در اینجا به نظر می رسد که شما در زندگی بدون تغییر زندگی زندگی می کنید، به ظاهر تحت تاثیر پیشرفت و دنیای مدرن قرار نگرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. After all, in an unchanging universe, what was there to observe?
[ترجمه گوگل]به هر حال، در یک جهان بدون تغییر، چه چیزی برای مشاهده وجود داشت؟
[ترجمه ترگمان]پس از همه این ها، در یک دنیای بی تغییر چیزی بود که بتوان بدان پی برد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The central players were, however, unchanging.
[ترجمه گوگل]بازیکنان مرکزی اما بدون تغییر بودند
[ترجمه ترگمان]با این حال، بازیکنان اصلی بی تغییر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This is the eternal and unchanging celestial realm, the home of the sun, the stars, and the planets.
[ترجمه گوگل]این قلمرو آسمانی ابدی و تغییر ناپذیر، خانه خورشید، ستارگان و سیارات است
[ترجمه ترگمان]این قلمرو ابدی و بی تغییر قلمرو آسمانی، خانه خورشید، ستاره ها و سیاره ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The road ran through an unchanging desert landscape.
[ترجمه گوگل]جاده از میان منظره بیابانی بدون تغییر می گذشت
[ترجمه ترگمان]جاده از میان یک منظره بیابانی تغییرناپذیر عبور می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She always had the same unchanging expression on her face, whatever mood she was in.
[ترجمه گوگل]او همیشه همان حالت بدون تغییر را در صورتش داشت، هر روحی که داشت
[ترجمه ترگمان]او همیشه همان حالت بی تغییر را در چهره داشت، چه حالتی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The first unchanging part of the sentence is always: Please can you tell me where to buy . . . ?
[ترجمه گوگل]اولین قسمت بدون تغییر جمله همیشه این است: لطفاً می توانید به من بگویید از کجا بخرم ?
[ترجمه ترگمان]اولین قسمت ثابت این جمله همیشه: لطفا به من بگویید کجا خرید کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. National identities are not constant and unchanging givens.
[ترجمه گوگل]هویت های ملی داده های ثابت و تغییر ناپذیری نیستند
[ترجمه ترگمان]هویت های ملی ثابت و بی تغییر مانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In the unchanging landscape we drove but we didn't get anywhere.
[ترجمه گوگل]در چشم انداز تغییرناپذیر ما رانندگی کردیم اما به جایی نرسیدیم
[ترجمه ترگمان]در چشم انداز تغییر ناپذیری که راندیم، اما هیچ جا نرفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Stok's expression was unchanging, but I had an idea he was working hard to keep it so.
[ترجمه گوگل]قیافه استوک تغییرناپذیر بود، اما فکر می‌کردم که او سخت تلاش می‌کند تا آن را حفظ کند
[ترجمه ترگمان]حالت چهره اش تغییر ناپذیر بود، اما من فکر می کردم که او سخت تلاش می کند تا آن را نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We know that the stability signified by unchanging buildings is psychologically valuable, particularly in a violent and rapidly changing world.
[ترجمه گوگل]ما می دانیم که ثبات نشان داده شده توسط ساختمان های بدون تغییر از نظر روانی ارزشمند است، به ویژه در یک جهان خشن و به سرعت در حال تغییر
[ترجمه ترگمان]ما می دانیم که ثبات مدلول توسط ساختمان های غیرقابل تغییر، به لحاظ روانشناسی ارزشمند است، به خصوص در دنیایی که به سرعت در حال تغییر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The days went by, unchanging.
[ترجمه گوگل]روزها بدون تغییر می گذشتند
[ترجمه ترگمان]روزها می گذشت، بی تغییر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. My habits and the unchanging season sustain me.
[ترجمه گوگل]عادات من و فصل تغییرناپذیر من را حفظ می کند
[ترجمه ترگمان]عادات من و فصل بی تغییر مرا حفظ می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not changing, constant, unvarying

پیشنهاد کاربران

ثابت. بدون تغییر . تغییر ناپذیر
مثال:
And stream of milk unchanging in flavor
و جوی هایی از شیر که طعم آن ثابت و تغییر ناپذیر است.
�وَأَنْهَارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ�
تغییرناپذیر
ثابت
نامتغیر

بپرس