uncertainty

/ənˈsɜːrtənti//ʌnˈsɜːtnti/

معنی: نا معلومی، شک، تردید، چیز نامعلوم، بلاتلکیفی
معانی دیگر: بلاتکلیفی، عدم قطعیت، غیر محرز بودن، محقق نبودن، نا پابرجایی، ناپایداری، بی ثباتی، تزلزل، عدم ثبات، دودلی، سرگشتگی، شبهه، احتمال، اتفاق، شوایی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: uncertainties
(1) تعریف: the condition or quality of being uncertain.
مترادف: hesitancy, indefiniteness, indetermination, vagueness
متضاد: assurance, certainty, confidence
مشابه: ambiguity, ambivalence, doubt, indecision

- The doctor's uncertainty about the cause of her son's illness made her very worried.
[ترجمه گوگل] عدم اطمینان پزشک از علت بیماری پسرش او را بسیار نگران کرده بود
[ترجمه ترگمان] تردید دکتر درباره علت بیماری پسرش او را نگران کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: that which is unknown, indefinite, changeable, or the like.
متضاد: certainty
مشابه: ambiguity, chance, gamble, guess, question, risk, speculation, venture

جمله های نمونه

1. uncertainty shrouds the identity of the corpse
غباری از ابهام هویت آن نعش را پوشانده است.

2. the uncertainty about the date of ferdowsi's birth
محرز نبودن تاریخ تولد فردوسی

3. a zone of uncertainty and hesitation
دامنه ی عدم اطمینان و تردید

4. her look implied uncertainty and angst
نگاهش حاکی از تردید و بیم بود.

5. her promise settled my uncertainty
قول او تردید مرا برطرف کرد.

6. she was distracted by the uncertainty of her future
نامعلومی آینده اش او را پریشان خاطر می کرد.

7. Times of great change are also times of uncertainty.
[ترجمه گوگل]زمان تغییرات بزرگ نیز زمان عدم اطمینان است
[ترجمه ترگمان]زمان های تغییر بزرگ نیز زمان عدم قطعیت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her comments will add to the uncertainty of the situation.
[ترجمه گوگل]نظرات او بر عدم قطعیت وضعیت می افزاید
[ترجمه ترگمان]نظرات او به عدم قطعیت این وضعیت می افزاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There is considerable uncertainty about the company's future.
[ترجمه گوگل]ابهام قابل توجهی در مورد آینده این شرکت وجود دارد
[ترجمه ترگمان]عدم اطمینان قابل توجهی در مورد آینده شرکت وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Is there any uncertainty at all about the way she died?
[ترجمه گوگل]آیا اصلاً در مورد نحوه مرگ او تردید وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان]هیچ شکی در مورد نحوه مرگ اون وجود داره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was a time of terrible uncertainty.
[ترجمه گوگل]زمان عدم اطمینان وحشتناکی بود
[ترجمه ترگمان]زمان تردید وحشتناکی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. After six weeks of uncertainty, the strain was beginning to take its toll.
[ترجمه گوگل]پس از شش هفته عدم قطعیت، فشار شروع به تأثیرگذاری کرد
[ترجمه ترگمان]پس از شش هفته عدم قطعیت، این نژاد شروع به برداشتن عوارض خود کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Nothing is ever decided, and all the uncertainty is very bad for staff morale.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز هرگز تصمیم گیری نمی شود و همه عدم اطمینان برای روحیه کارکنان بسیار بد است
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز قطعی نیست، و همه این عدم قطعیت برای روحیه کارکنان بسیار بد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Around every corner lurked doubt and uncertainty.
[ترجمه گوگل]در هر گوشه ای تردید و عدم قطعیت پنهان شده بود
[ترجمه ترگمان]در هر گوشه شک و تردید نهفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Uncertainty again hangs over the project.
[ترجمه گوگل]ابهام دوباره بر پروژه سایه افکنده است
[ترجمه ترگمان]عدم اطمینان دوباره روی پروژه متوقف می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The policy changes have caused great uncertainty for the workforce.
[ترجمه گوگل]تغییر سیاست باعث ایجاد عدم اطمینان زیادی برای نیروی کار شده است
[ترجمه ترگمان]تغییرات سیاستی باعث عدم اطمینان زیاد برای نیروی کار شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نا معلومی (اسم)
doubt, ambiguity, indeterminacy, incertitude, indefiniteness, uncertainty

شک (اسم)
doubt, uncertainty, skepticism, dubiety, self-doubt

تردید (اسم)
wavering, hesitance, indecision, doubt, hesitancy, uncertainty, vibration, query, suspicion, skepticism, dubiety, shilly-shally, irresolution, qualm, scruple, vibratility

چیز نامعلوم (اسم)
uncertainty

بلاتلکیفی (اسم)
uncertainty

تخصصی

[حسابداری] عدم اطمینان، ابهام
[شیمی] خطای تخمینی، عدم قطعیت
[برق و الکترونیک] عدم قطعیت مقدار تخمینی انحراف کمیت محاسبه یا مشاهده شده از مقدار حقیقی آن .
[زمین شناسی] خطاى تخمینى ،ابهام ،عدم قطعیت
[ریاضیات] ناآوری، عدم قطعیت، بلاتکلیفی، نایقین، عدم وجود اطمینان، عدم یقین، غیر قطعی، عدم اطمینان، نایقینی
[آمار] عدم حتمیت

انگلیسی به انگلیسی

• state of being uncertain, doubtfulness, ambiguity
when there is uncertainty, people do not know what will happen or what they should do.
uncertainties are things, especially future events, which nobody is certain about.

پیشنهاد کاربران

عدم قاطعیت
عدم ثبات
عدم قطعیت، نامعلومی، بلاتکلیفی
( بازارهای مالی )
عدم قطعیت ( هیچ قطعیتی در معاملات و حرکات قیمت وجود نداره ) .
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : uncertainty
✅️ صفت ( adjective ) : uncertain
✅️ قید ( adverb ) : uncertainly
بی ثباتی
دودلی، سست اندیشی
شک و تردید
نامطمئن
با شک و تردید
doubt
عدم اطمینان
بی اعتمادی، عدم اطمینان
عدم قطعیت
تردید
بلاتکلیفی
گُنگی ، ناآشکاری ، ابهام
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس