unburdened

جمله های نمونه

1. He unburdened a horse of its load.
[ترجمه گوگل]بار اسبی را باز کرد
[ترجمه ترگمان]بار دیگر بر اسب سنگینی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She unburdened herself of her feelings of guilt.
[ترجمه گوگل]او بار خود را از احساس گناه رها کرد
[ترجمه ترگمان]احساس گناه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He unburdened himself of his secret to me.
[ترجمه گوگل]او بار خود را از رازش برای من خالی کرد
[ترجمه ترگمان]او خودش را با من در میان گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. And no penitent in a confessional could have unburdened herself more pathetically than did my Maman that afternoon.
[ترجمه گوگل]و هیچ توبه‌کننده‌ای در اعتراف نمی‌توانست به اندازه‌ی مامان من در آن بعدازظهر، بار خود را رقت‌انگیزانه رها کند
[ترجمه ترگمان]و هیچ توبه کار هم نمی توانست بیش از آن روز بعد از ظهر مامان من را تحمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She unburdened herself of her secret to me.
[ترجمه گوگل]او بار خود را از رازش برای من باز کرد
[ترجمه ترگمان]او خودش را با من در میان گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He unburdened himself of his secret.
[ترجمه گوگل]او بار خود را از رازش خالی کرد
[ترجمه ترگمان]با این راز دل خود را خالی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I unburdened my heart to my friends.
[ترجمه گوگل]بار دلم را برای دوستانم خالی کردم
[ترجمه ترگمان]قلبم رو با دوستام خالی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He unburdened his troubles to me.
[ترجمه گوگل]دردسرهایش را برای من خالی کرد
[ترجمه ترگمان]مشکلاتش را با من حل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I unburdened the boy of his satchel.
[ترجمه گوگل]بار پسر کوله اش را باز کردم
[ترجمه ترگمان]من پسر کیفش را خالی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Jane unburdened herself to the teacher.
[ترجمه گوگل]جین بار خود را به معلم باز کرد
[ترجمه ترگمان]جین خودش را روی معلم متمرکز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Susan unburdened herself of her terrible secret.
[ترجمه گوگل]سوزان بار خود را از راز وحشتناکش رها کرد
[ترجمه ترگمان]سوزان خودش را از این راز وحشتناک بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He unburdened his small heart of certain apprehensions.
[ترجمه گوگل]او قلب کوچک خود را از دلهره های خاص رها کرد
[ترجمه ترگمان]قلب کوچک خود را به درد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Many Chinese unburdened by such worries, focused instead on cashing in on the travel boom.
[ترجمه گوگل]بسیاری از چینی‌ها که زیر بار چنین نگرانی‌هایی فرود نمی‌آیند، به جای آن بر سرمایه‌گذاری در رونق سفر تمرکز کردند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از زرق و برق چین با این نگرانی ها تمرکز کردند و به جای آن که از رونق سفر سود ببرند، متمرکز شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We unburdened him of his bags.
[ترجمه گوگل]بار او را از چمدانش خالی کردیم
[ترجمه ترگمان]ما روی کیفش رو خالی کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• if a person or system is unburdened by something, they are not limited or restricted by it.

پیشنهاد کاربران

free or relieve ( someone ) of a burden
فارغ
سبُکبار
فارغ بال
رها، آزاد
سبک بار شدن
نامحدود، بی حد و حصر

بپرس