unbuckle

/ˌʌnˈbʌkl̩//ˌʌnˈbʌkl̩/

معنی: استراحت کردن، اسودن، سگک یا چفت و بست را باز کردن
معانی دیگر: (بند یا گیره ی کمربند و غیره را) باز کردن، رها کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: unbuckles, unbuckling, unbuckled
• : تعریف: to loosen or unfasten the buckle or buckles of.

جمله های نمونه

1. He unbuckled his leather belt.
[ترجمه گوگل]کمربند چرمی اش را باز کرد
[ترجمه ترگمان]کمربند چرمی خود را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Standing up, he unbuckled his belt, and spread it laden across his waist.
[ترجمه گوگل]ایستاد، کمربندش را باز کرد و آن را با بار روی کمرش پهن کرد
[ترجمه ترگمان]از جا برخاست و کمربند خود را باز کرد و آن را بر کمر خود نهاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She took his belt, unbuckled it, undid the top stud and his zip, and pulled the dark trousers down.
[ترجمه گوگل]کمربندش را گرفت، قفل آن را باز کرد، گل میخ و زیپش را باز کرد و شلوار تیره را پایین کشید
[ترجمه ترگمان]کمربندش را برداشت، unbuckled را از هم باز کرد و زیپ شلوارش را شل کرد و شلوار تیره را پایین کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. That day the dashing young man unbuckled his sword and never wore one again.
[ترجمه گوگل]آن روز مرد جوان جسور شمشیر خود را باز کرد و دیگر شمشیرش را نپوشید
[ترجمه ترگمان]آن روز مرد جوان چابک شمشیرش را بیرون کشید و دیگر هیچ وقت یکی از آن ها را نپوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Unbuckling the fastenings, he removes the wraps and uncovered a wickerwork cage.
[ترجمه گوگل]با باز کردن بست ها، روکش ها را برداشت و قفس حصیری را باز کرد
[ترجمه ترگمان]سپس چفت در را باز کرد و در قفس را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His unbuckled trousers slid and tripped him headlong into the corridor outside.
[ترجمه گوگل]شلوار گشادش سر خورد و او را با سر به راهروی بیرون انداخت
[ترجمه ترگمان]شلوار unbuckled لغزید و با سربه داخل راهرو دوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Finally, he decides to unbuckle his belt, loosen his pants, sit back and relax.
[ترجمه گوگل]بالاخره تصمیم می گیرد کمربندش را باز کند، شلوارش را گشاد کند، بنشیند و استراحت کند
[ترجمه ترگمان]بالاخره تصمیم گرفت کمربندش را شل کند، شلوارش را شل کند، عقب بنشیند و استراحت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He unbuckled his sword belt, then unlaced his jerkin and began to slip it over his head.
[ترجمه گوگل]کمربند شمشیر خود را باز کرد، سپس بند کمربندش را باز کرد و شروع کرد به لغزیدن آن روی سرش
[ترجمه ترگمان]کمربند شمشیرش را باز کرد و jerkin را باز کرد و شروع به فرو کردن آن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The gunman managed to unbuckle his safety belt and struggled to push open the passenger door.
[ترجمه گوگل]مرد مسلح موفق شد کمربند ایمنی خود را باز کند و به سختی درب مسافر را باز کند
[ترجمه ترگمان]مرد مسلح موفق شد کمربند ایمنی خود را باز کند و تلاش کرد در را باز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The older men put up their swords and unbuckled their belts, preparing for action.
[ترجمه گوگل]مردان مسن شمشیرهای خود را به دست گرفتند و کمربندهای خود را باز کردند و برای عمل آماده شدند
[ترجمه ترگمان]پیرمردان شمشیرها را برداشتند و کمربند خود را بستند و آماده حرکت شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She then unbuckled her right, and stood up, dropping the scalpel into a pocket, just in case.
[ترجمه گوگل]سپس قفل سمت راست خود را باز کرد و از جایش بلند شد و چاقوی جراحی را در جیب انداخت
[ترجمه ترگمان]سپس او را به سمت راست هدایت کرد و در حالی که چاقوی جراحی را در جیبش فرو می کرد، بلند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. So he unbuckled his belt and squatted again, exploding farts and twisted guts.
[ترجمه گوگل]پس کمربندش را باز کرد و دوباره چمباتمه زد و گوزها و روده هایش پیچ خورده بود
[ترجمه ترگمان]بنابراین او کمربند خود را باز کرد و دوباره چمباتمه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He unbuckled his seat belt.
[ترجمه گوگل]کمربندش را باز کرد
[ترجمه ترگمان]کمربند ایمنی را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. After a moment he unbuckled his safety belt and got up.
[ترجمه گوگل]بعد از لحظاتی کمربند ایمنی خود را باز کرد و بلند شد
[ترجمه ترگمان]پس از لحظه ای کمربند ایمنی را باز کرد و بلند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Delaney unbuckled his webbing and stood up, picking his way forward past the life rafts racked ready for the drop.
[ترجمه گوگل]دیلینی تارهایش را باز کرد و از جایش بلند شد و از کنار قایق‌های نجات که آماده سقوط بودند، راهش را برداشت
[ترجمه ترگمان]پره های بینی اش را باز کرد و بلند شد و راه خود را پیش کشید و جلو آمد و آب را از روی آب بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

استراحت کردن (فعل)
retire, rest, lair, lie up, outstretch, lie off, lie down, unbuckle, lie by

اسودن (فعل)
rest, nestle, unbuckle

سگک یا چفت و بست را باز کردن (فعل)
unbuckle

انگلیسی به انگلیسی

• release a buckle, open a clasp
if you unbuckle something such as a belt or a shoe, you unfasten it by releasing the buckle on it.

پیشنهاد کاربران

بپرس