unbridle

/ənˈbraɪdəl//ʌnˈbraɪdl/

معنی: لجام گسیخته، لجام گسیخته کردن، ول کردن، از بند رها کردن
معانی دیگر: (دهانه و لگام اسب را) برداشتن، لگام گسیخته کردن، خودسر کردن، بی مهار، مهار در رفته

مترادف ها

لجام گسیخته (صفت)
ungovernable, unbridle

لجام گسیخته کردن (فعل)
unbridle

ول کردن (فعل)
leave, quit, relinquish, give up, desert, let, discard, forsake, unhand, unbridle, unloose

از بند رها کردن (فعل)
unbind, unbridle

پیشنهاد کاربران

بپرس