unblinking

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unblinkingly (adv.)
(1) تعریف: not hesitating, doubting, or wavering.

(2) تعریف: betraying no reaction; steady and fearless.

- unblinking courage
[ترجمه گوگل] شجاعت بدون پلک
[ترجمه ترگمان] بدون پلک زدن به شجاعت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: not blinking.

جمله های نمونه

1. He stared into Leo's unblinking eyes.
[ترجمه گوگل]او به چشمان لئو خیره شد
[ترجمه ترگمان]او به چشمان بدون پلک زدن لیو خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He had round unblinking eyes and a perfectly circular head.
[ترجمه گوگل]چشمان گرد و بدون پلک و سر کاملا دایره ای داشت
[ترجمه ترگمان]او بدون پلک زدن یک چشم کامل و بدون پلک زدن دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His father's unblinking gaze was fixed on the fire.
[ترجمه گوگل]نگاه بی پلک پدرش به آتش دوخته شد
[ترجمه ترگمان]نگاه خیره پدرش روی آتش ثابت مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Glazed red unblinking eyes followed us by.
[ترجمه گوگل]چشمان قرمز براق و براق ما را دنبال می کردند
[ترجمه ترگمان]چشمان قرمز Glazed بدون پلک زدن به دنبال ما به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There was something not quite right about his unblinking stare.
[ترجمه گوگل]چیزی در نگاه خیره بدون پلک او درست نبود
[ترجمه ترگمان]بدون پلک زدن او چیزی کاملا درست نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Abel is a fortyish man with round unblinking eyes and a perfectly circular head.
[ترجمه گوگل]هابیل مردی چهل ساله با چشمان گرد و پلک نزن و سر کاملا دایره ای است
[ترجمه ترگمان]آ بل مردی fortyish است که بدون پلک زدن پلک می زند و سر و کله اش کاملا گرد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The film offers an unblinking look at life in the prisons.
[ترجمه گوگل]این فیلم نگاهی بدون پلک به زندگی در زندان دارد
[ترجمه ترگمان]این فیلم نگاهی ثابت به زندگی در زندان ها دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She had her toad face on, unblinking eyes, sagging flesh beneath her chin stretched as she held her head forward.
[ترجمه گوگل]صورت وزغش را به تن داشت، چشمانی که پلک نمی زد، گوشت آویزان زیر چانه اش در حالی که سرش را جلو گرفته بود، کشیده بود
[ترجمه ترگمان]او در حالی که سرش را به جلو تکان می داد، صورت toad را روی هم گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. David watched with unblinking eyes as the figure pulled the curtains shut.
[ترجمه گوگل]دیوید با چشمانی که پلک نمی زند تماشا می کرد که چهره پرده ها را می بست
[ترجمه ترگمان]دیوید با چشمان بدون پلک زدن به آن نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In the unblinking black eyes were a thousand upon a thousand years of survival.
[ترجمه گوگل]در چشمان سیاهی که بر آن پلک نمی زند، هزار و هزار سال زنده ماندن بود
[ترجمه ترگمان]در چشمان سیاهش هزاران سال زنده مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The grandmother looked at her with Belle's unblinking eyes and she leaned forward to see the child.
[ترجمه گوگل]مادربزرگ با چشمان بی پلک بل به او نگاه کرد و برای دیدن کودک به جلو خم شد
[ترجمه ترگمان]مادر بزرگ بدون پلک زدن به او نگاه کرد و به جلو خم شد تا بچه را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You are looking into the unblinking eyes of owls, who sleep with one open.
[ترجمه گوگل]تو به چشمان بی پلک جغدهایی نگاه می کنی که با یک باز می خوابند
[ترجمه ترگمان]به چشمان خیره جغدها نگاه می کنید که با یکی باز می خوابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His self - analysis was unblinking.
[ترجمه گوگل]تحلیل خود او چشمک نمی زند
[ترجمه ترگمان]تجزیه و تحلیل نفس او بدون پلک زدن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Mary's self - analysis was unblinking.
[ترجمه گوگل]تحلیل خود مری چشمک نمی زند
[ترجمه ترگمان]خود تجزیه و تحلیل مری بدون پلک زدن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not blinking; not shutting and opening the eyes; not showing a response; unafraid, unfaltering, unflinching

پیشنهاد کاربران

بپرس