unbending

/ˌənˈbendɪŋ//ˌʌnˈbendɪŋ/

خم نشدنی، خمش ناپذیر، غیر قابل انعطاف، سفت، سخت، شق، مصمم، سختگیر، بی رحم، نرم نشدنی، استوار، خم ناپذیر، خم نشو

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: rigid or strict.
مترادف: inflexible, rigid, stern, strict
مشابه: grim, hard, intractable, intransigent, mulish, obdurate, pertinacious, resistant, stiff, stubborn, uncompromising, unyielding

(2) تعریف: forbidding or aloof.
مترادف: aloof, austere, forbidding, stern
مشابه: uninviting

- an unbending demeanor
[ترجمه گوگل] یک رفتار خم نشدنی
[ترجمه ترگمان] رفتار unbending با او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: unbendingly (adv.), unbendingness (n.)
• : تعریف: the act of becoming less rigid or more relaxed.
مترادف: relaxation, unwinding

جمله های نمونه

1. He remained unbending under the severest of tortures.
[ترجمه گوگل]او در زیر شدیدترین شکنجه ها خم نشده باقی ماند
[ترجمه ترگمان]او در مقابل سخت ترین شکنجه ها unbending بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Her father was a stern unbending man.
[ترجمه گوگل]پدرش مردی سرسخت و سرسخت بود
[ترجمه ترگمان]پدرش عبوس و عبوس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The Minister was proving unbending on key issues.
[ترجمه گوگل]وزیر ثابت می کرد که در مورد مسائل کلیدی انعطاف ناپذیر است
[ترجمه ترگمان]وزیر در مورد مسائل کلیدی ثابت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was so tough, so unbending and uncompromising, and I don't think he's changed.
[ترجمه گوگل]او خیلی سرسخت، خم نشدنی و سازش ناپذیر بود و فکر نمی کنم تغییر کرده باشد
[ترجمه ترگمان]او آنقدر خشن و سرسخت و سرسخت بود و فکر نمی کنم تغییر کرده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He had been its implacable scourge, its unbending critic, preaching and practising austerity and revenge.
[ترجمه گوگل]او بلای تسلیم ناپذیر، منتقد سرسخت آن، موعظه و تمرین ریاضت و انتقام بود
[ترجمه ترگمان]پس از آن، یک مجازات سرسخت، یک منتقد، یک منتقد، موعظه و تلافی کردن و انتقام بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The unbending insistence on fiscal retrenchment, whatever the impact on countries with non-existent social safety nets, should be rethought.
[ترجمه گوگل]اصرار سرسختانه بر کاهش مالی، صرف نظر از تأثیری که بر کشورهایی که شبکه‌های ایمنی اجتماعی وجود ندارند، باید مورد بازنگری قرار گیرد
[ترجمه ترگمان]اصرار unbending بر retrenchment مالی، هر چیزی که بر روی کشورها با شبکه های امنیت اجتماعی وجود داشته باشد، باید دوباره فکر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was rigid and unbending.
[ترجمه گوگل]او سفت و سخت و خم نشدنی بود
[ترجمه ترگمان]او عبوس و سرسخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His power is without limit, and his will unbending!
[ترجمه گوگل]قدرت او بی حد و حصر است و اراده اش بی حد و حصر!
[ترجمه ترگمان]قدرت او بدون محدودیت است و اراده او تغییر خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The technology of multi - spot unbending and progressive unbending has been widely adopted in the casting equipment.
[ترجمه گوگل]فن آوری خم نشدن چند نقطه ای و خم نشدن پیشرونده به طور گسترده در تجهیزات ریخته گری استفاده شده است
[ترجمه ترگمان]فن آوری of چند نقطه ای و unbending پیشرو به طور گسترده در تجهیزات ریخته گری به کار گرفته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As expected, Heaven is very concerned about my unbending person.
[ترجمه گوگل]همانطور که انتظار می رفت، بهشت ​​بسیار نگران شخص خم نشدنی من است
[ترجمه ترگمان]همان طور که انتظار می رفت، خداوند در مورد شخص unbending بسیار نگران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I have a recollection of large, unbending women with great noses and rapacious eyes.
[ترجمه گوگل]خاطره ای از زنان درشت اندام و خمیده با بینی های بزرگ و چشمان درنده دارم
[ترجمه ترگمان]من یک خاطره بزرگ از یک زن بزرگ با بینی بزرگ و چشمان حریص دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They stand erect and unbending in face of North China's violent wind and snow.
[ترجمه گوگل]آنها در برابر باد شدید و برف شمال چین ایستاده و خم نشده می ایستند
[ترجمه ترگمان]آن ها صاف و محکم در مقابل باد شدید کره شمالی و برف ایستاده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He is inflexible, unbending and combative.
[ترجمه گوگل]او انعطاف ناپذیر، انعطاف ناپذیر و مبارز است
[ترجمه ترگمان]او غیرقابل انعطاف، محکم و سرسخت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Page 29 : Mononoke became angry at her unbending stubbornness.
[ترجمه گوگل]صفحه 29: مونونوکه از سرسختی بی‌وقفه او عصبانی شد
[ترجمه ترگمان]صفحه ۲۹: Mononoke از لجاجت unbending عصبانی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A strict diet plan appeals to the unbending Capricorn.
[ترجمه گوگل]یک برنامه غذایی سخت برای برج جدی سرکش جذاب است
[ترجمه ترگمان]برنامه غذایی سخت گیرانه ای برای برج جدی جدی جدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not bending, unyielding, inflexible, rigid
when someone is unbending, they have very strict beliefs and attitudes, which they are unwilling to change.

پیشنهاد کاربران

۱. انعطاف ناپیز. خشک ۲. محکم. قاطع. مصمم
مثال:
he was so unbending and uncompromising
او خیلی خشک و انعطاف ناپذیر و فاقد گذشت بود.
I have a recollection of large, unbending women …, & of little, mouse - like spinsters, with soft voices & a shrewd glance.
یکی از خاطرات من از زنان درشت اندام و راست قامت . . . یکی دیگر از خاطرات من دختران ترشیده موش مانند و ریز نقش که صدای نازک و نگاهی زیرکانه دارند.
سرسخت، انعطاف ناپذیر، متعصب، لجوج، قاطع

بپرس