unbeknown

/ˌənbiˈnoʊn//ˌʌnbɪˈnəʊn/

معنی: مجهول، نادانسته، خارج از معلومات شخصی، بنامعلوم
معانی دیگر: (معمولا با: to ) نادانسته، ناآگاه، بدون اطلاع، unbeknownst نادانسته

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unbeknownst (adj.)
• : تعریف: not known, perceived, or realized (usu. fol. by to).
مشابه: new

جمله های نمونه

1. unbeknown to his father he sold the car
اتومبیل را بدون اطلاع پدرش فروخت.

2. Unbeknown to him, his wife had been trying to phone him all morning.
[ترجمه گوگل]همسرش بدون اطلاع او تمام صبح سعی کرده بود با او تماس بگیرد
[ترجمه ترگمان]به نظر او، همسرش تمام صبح سعی کرده بود او را صدا بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Unbeknown to me, he'd gone and rented out the apartment in my absence.
[ترجمه گوگل]من نمی دانم، او رفته بود و در غیاب من آپارتمان را اجاره کرده بود
[ترجمه ترگمان]به نظر من، او رفته بود و در غیاب من آپارتمان را اجاره کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Unbeknown to her they had organized a surprise birthday party.
[ترجمه گوگل]بدون اینکه او بداند آنها یک جشن تولد غافلگیرکننده ترتیب داده بودند
[ترجمه ترگمان]به بیت به او گفت که جشن تولد یک جشن تولد را برگزار کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But unbeknown to the public, he already was involved in covering up the Watergate scandal.
[ترجمه گوگل]اما مردم از او مطلع نبودند، او قبلاً در سرپوش گذاشتن بر رسوایی واترگیت دست داشت
[ترجمه ترگمان]اما با توجه به عموم مردم، او پیش از این در پوشش دادن رسوایی واترگیت شرکت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Perhaps unbeknown to you, the first lady has been churning out a weekly column since July 30 of last year.
[ترجمه گوگل]شاید شما نمی دانید، بانوی اول از 30 ژوئیه سال گذشته یک ستون هفتگی ایجاد کرده است
[ترجمه ترگمان]شاید unbeknown برای شما، بانوی اول از ۳۰ ژوئیه سال قبل یک ستون هفتگی را به هم می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Unbeknown to you the real motive is to question you in order to undermine your position.
[ترجمه گوگل]شما نمی دانید که انگیزه واقعی این است که شما را زیر سوال ببرند تا موقعیت شما را تضعیف کنند
[ترجمه ترگمان]به نظر شما انگیزه واقعی این است که برای خراب کردن موقعیت خود از شما سوال کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Unbeknown to me, Denise had her own plan.
[ترجمه گوگل]من نمی دانم، دنیز نقشه خودش را داشت
[ترجمه ترگمان] با توجه به من، \"دنیس\" نقشه خودش رو داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You've crept back unbeknown to me.
[ترجمه گوگل]تو بی خبر برگشتی
[ترجمه ترگمان]بدون توجه به من، بی unbeknown
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Thus unbeknown to the competitors, the last valid part of the competition was removed four days before the submission date.
[ترجمه گوگل]بنابراین برای شرکت کنندگان بی اطلاع، آخرین قسمت معتبر مسابقه چهار روز قبل از تاریخ ارسال حذف شد
[ترجمه ترگمان]بنابراین، قبل از تاریخ تحویل، آخرین بخش معتبر رقابت ها چهار روز قبل از تاریخ ارسال حذف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Unbeknown to her they had organized a surprise party.
[ترجمه گوگل]بدون اینکه او بداند آنها یک مهمانی غافلگیرکننده ترتیب داده بودند
[ترجمه ترگمان]به بیت به او گفت که آن ها یک مهمانی غافلگیر کننده ترتیب داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He went there unbeknown to me.
[ترجمه گوگل]او بدون اطلاع من به آنجا رفت
[ترجمه ترگمان]بدون توجه به من به آنجا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His past is ancient and unbeknown just like his true power.
[ترجمه گوگل]گذشته او مانند قدرت واقعی او کهن و ناشناخته است
[ترجمه ترگمان]گذشته او کهنه و unbeknown است، درست مانند قدرت واقعی او
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He did it unbeknown to us.
[ترجمه گوگل]او این کار را بدون اطلاع ما انجام داد
[ترجمه ترگمان]بدون توجه به ما این کار را کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مجهول (صفت)
secret, passive, unknown, unbeknown

نادانسته (صفت)
unbeknown, unbeknownst

خارج از معلومات شخصی (صفت)
unbeknown

بنامعلوم (صفت)
unbeknown

انگلیسی به انگلیسی

• without knowing, without knowledge
if something is unbeknown or unbeknownst to you, you do not know about it; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

بپرس