unbecoming

/ˌənbɪˈkəmɪŋ//ˌʌnbɪˈkʌmɪŋ/

معنی: نا شایسته، ناخوشایند، نا زیبا
معانی دیگر: نازیبنده، دور از شان، نامناسب، ناشایست، قبیح

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unbecomingly (adv.), unbecomingness (n.)
(1) تعریف: not attractive or suitable on a particular person, as apparel.
مترادف: unattractive, unsuitable
متضاد: becoming, seemly
مشابه: homely, inappropriate, infelicitous, ugly, unappealing, unhappy, unsightly, wrong

- It's a nice dress but it's unbecoming on me.
[ترجمه گوگل] لباس خوبی است اما برای من نامناسب است
[ترجمه ترگمان] لباس قشنگی است، اما برای من زننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That style is unbecoming to your figure.
[ترجمه گوگل] این استایل برای هیکل شما نامناسب است
[ترجمه ترگمان] این سبک برای اندام شما زیبنده نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: improper or unseemly, as a person's behavior.
مترادف: improper, inappropriate, inapt, indecorous, malapropos, unseemly, unsuitable, untoward
متضاد: appropriate, becoming, befitting, seemly
مشابه: impolite, indecent, infelicitous, out of place, tasteless, undesirable, unfit, ungentlemanly, unhappy, unladylike

جمله های نمونه

1. behavior unbecoming a lady
رفتاری که در شان یک بانو نیست

2. His conduct was totally unbecoming to an officer in the British armed services.
[ترجمه گوگل]رفتار او برای یک افسر در نیروهای مسلح بریتانیا کاملاً نامناسب بود
[ترجمه ترگمان]رفتار او برای یک افسر در خدمات مسلح بریتانیا بسیار زیبنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Any officer who is convicted of conduct unbecoming an officer shall be court-martialled.
[ترجمه گوگل]هر افسری که محکوم به رفتار غیر شایسته افسر شود باید در دادگاه نظامی محاکمه شود
[ترجمه ترگمان]هر افسری که به جرم رفتار ناشایست مرتکب جرم شود دادگاهی تشکیل خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was thought unbecoming for young ladies to smoke.
[ترجمه گوگل]تصور می شد سیگار کشیدن برای خانم های جوان نامناسب است
[ترجمه ترگمان]برای خانم های جوان نباید سیگار بکشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was accused of conduct unbecoming to an officer.
[ترجمه گوگل]او متهم به رفتار نامناسب برای یک افسر بود
[ترجمه ترگمان]او متهم به رفتار ناشایست با یک افسر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was wearing an unbecoming shade of purple.
[ترجمه گوگل]سایه نامناسبی از بنفش پوشیده بود
[ترجمه ترگمان]رنگ ارغوانی رنگی به تن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As it was, her flamboyance struck people as unbecoming and her apparent phlegm as not very lovable.
[ترجمه گوگل]همانطور که بود، زرق و برق او مردم را ناپسند و بلغم ظاهری او چندان دوست داشتنی نبود
[ترجمه ترگمان]و با توجه به این که لرزش اندامش به اندازه کافی زننده و apparent به نظر می رسید که خیلی دوست داشتنی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is unbecoming to go on hating an enemy like this once a conflict is over.
[ترجمه گوگل]پس از پایان یک درگیری، ادامه متنفر بودن از دشمنی مانند این کار ناپسند است
[ترجمه ترگمان]اگر از دشمنی با چنین دشمنی نفرت داشته باشی، شایسته نیست که از دشمن متنفر باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Snyder was charged with conduct unbecoming an officer.
[ترجمه گوگل]اسنایدر به رفتار نامناسب یک افسر متهم شد
[ترجمه ترگمان]\"اسنایدر\" مسئول رفتار ناشایست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Cooperation unbecoming of a professional footballer?
[ترجمه گوگل]همکاری مناسب یک فوتبالیست حرفه ای نیست؟
[ترجمه ترگمان]آیا از یک فوتبالیست حرفه ای زیبنده نیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Never express anything unbecoming, nor act against the rules moral before your inferiors.
[ترجمه گوگل]هرگز چیزی ناپسند را بیان نکنید، و در برابر قوانین اخلاقی در برابر افراد فرودست خود عمل نکنید
[ترجمه ترگمان]در مقابل زیردستان خود هیچ چیز ناشایسته و زشتی بیان نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She felt that tears were unbecoming and foolish.
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که اشک هایش نامناسب و احمقانه است
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که اشک unbecoming و ابلهانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is utterly unbecoming of him to do such a thing.
[ترجمه گوگل]انجام چنین کاری برای او کاملاً ناپسند است
[ترجمه ترگمان]این کار به هیچ وجه شایسته این نیست که چنین کاری را انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Although not illegal his conduct was unbecoming for a lawyer.
[ترجمه گوگل]اگرچه غیرقانونی نبود، رفتار او برای یک وکیل نامناسب بود
[ترجمه ترگمان]هر چند رفتارش غیر قانونی بود برای یک وکیل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نا شایسته (صفت)
improper, indecent, unworthy, inapt, dishonorable, unbecoming, inapposite, unfit, unseemly, incompetent, unmeet

ناخوشایند (صفت)
unpleasant, unsightly, unbecoming, ill-sorted, plaguesome

نا زیبا (صفت)
ugly, unworthy, unbecoming, unseemly, inelegant, unbeautiful, ungraceful, unhandsome

انگلیسی به انگلیسی

• not becoming, causing to be unattractive, improper, unseemly, not appropriate
unbecoming clothes or colours make you look unattractive; an old-fashioned word.
if you say that a person's remarks or behaviour are unbecoming, you mean that they are rather shocking and especially unsuitable for that person; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

not suitable or acceptable
صفت / نامناسب یا غیر قابل قبول
Such conduct is unbecoming to an official
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/unbecoming
It is beyond your dignity
- ( رفتار ) زشت، ناشایست، زننده، رفتاری که برازنده شخص نباشد. دور از شان بودن
- ( لباس ) : نا مناسب، برازنده نبودن ( تناسبی با موقعیت ، مجلس یا شخصیت فرد نداشتن )
Unsuitable
Improper
...
[مشاهده متن کامل]

Indecorous
Socially unacceptable
He does things that are totally unbecoming of
. him
The interrupting on both sides, the name calling was very unbecoming for a presidential debate

بپرس