unbearable

/ənˈberəbl̩//ʌnˈbeərəbl̩/

معنی: طاقت فرسا، غیر قابل تحمل، تحمل ناپذیر، تاب ناپذیر
معانی دیگر: تاب نیاوردنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unbearably (adv.), unbearableness (n.)
• : تعریف: impossible to bear or endure; intolerable.
مترادف: insufferable, insupportable, intolerable, unendurable
متضاد: bearable, endurable, supportable, tolerable
مشابه: hateful, impossible, oppressive, unacceptable, unthinkable

جمله های نمونه

1. without her, life is unbearable
زندگی بدون او،تحمل ناپذیر است.

2. He's been unbearable since he won that prize.
[ترجمه گوگل]او از زمانی که آن جایزه را برده است غیرقابل تحمل است
[ترجمه ترگمان]از وقتی که اون جایزه رو برده، غیرقابل تحمله
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The tension was becoming unbearable, and I wanted to scream.
[ترجمه گوگل]تنش غیر قابل تحمل می شد و من می خواستم فریاد بزنم
[ترجمه ترگمان]کشش داشت غیرقابل تحمل می شد و من می خواستم جیغ بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I hated the limelight and found it unbearable.
[ترجمه گوگل]من از روشنایی متنفر بودم و آن را غیرقابل تحمل می دیدم
[ترجمه ترگمان]از مرکز نور نفرت داشتم و آن را غیرقابل تحمل یافتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. War has made life almost unbearable for the civilians remaining in the capital.
[ترجمه گوگل]جنگ زندگی را برای غیرنظامیان باقی مانده در پایتخت تقریبا غیرقابل تحمل کرده است
[ترجمه ترگمان]جنگ زندگی را برای غیر نظامیان باقی مانده در پایتخت غیرقابل تحمل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. All I remember of childbirth was the unbearable pain and the relief when it was all over.
[ترجمه گوگل]تنها چیزی که از زایمان به یاد دارم درد غیر قابل تحمل و آرامشی بود که بعد از تمام شدن همه چیز به وجود آمد
[ترجمه ترگمان]وقتی همه چیز تمام شد، تنها چیزی که به یاد دارم، درد غیرقابل تحمل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His arrogance made him absolutely unbearable!
[ترجمه گوگل]تکبر او او را کاملا غیر قابل تحمل کرد!
[ترجمه ترگمان]غرورش او را به کلی غیرقابل تحمل کرده بود!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The cost of living is becoming unbearable for retired people in our part of the world .
[ترجمه گوگل]هزینه زندگی برای افراد بازنشسته در منطقه ما در حال تبدیل شدن به غیرقابل تحمل است
[ترجمه ترگمان]هزینه زندگی برای افراد بازنشسته در بخش ما غیرقابل تحمل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The film contains moments of almost unbearable poignancy.
[ترجمه گوگل]فیلم حاوی لحظات تلخی تقریبا غیرقابل تحمل است
[ترجمه ترگمان]این فیلم حاوی لحظات of تقریبا غیرقابل تحملی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The throbbing pain in his leg was becoming unbearable.
[ترجمه گوگل]درد تپنده در پایش غیر قابل تحمل می شد
[ترجمه ترگمان]درد شدید پایش غیرقابل تحمل می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was making life unbearable for his parents.
[ترجمه گوگل]او زندگی را برای پدر و مادرش غیرقابل تحمل می کرد
[ترجمه ترگمان]برای والدینش زندگی غیرقابل تحمل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The pain was almost unbearable .
[ترجمه گوگل]درد تقریبا غیر قابل تحمل بود
[ترجمه ترگمان]درد غیرقابل تحمل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. No one had warned us about the unbearable heat.
[ترجمه گوگل]هیچکس در مورد گرمای طاقت فرسا به ما هشدار نداده بود
[ترجمه ترگمان]هیچ کس درباره گرما غیرقابل تحمل به ما هشدار نداده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I was in terrible, unbearable pain.
[ترجمه گوگل]دردی وحشتناک و غیرقابل تحمل داشتم
[ترجمه ترگمان]درد غیرقابل تحملی داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The heat was becoming unbearable.
[ترجمه گوگل]گرما داشت غیر قابل تحمل می شد
[ترجمه ترگمان]گرما غیرقابل تحمل می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طاقت فرسا (صفت)
onerous, repugnant, exhausting, intolerable, unbearable, unsupportable, unendurable, insupportable, insufferable, torturous

غیر قابل تحمل (صفت)
intolerable, unbearable, insufferable

تحمل ناپذیر (صفت)
intolerable, unbearable, insupportable, insufferable

تاب ناپذیر (صفت)
unbearable

انگلیسی به انگلیسی

• not bearable, intolerable, unendurable, insufferable
something that is unbearable is so unpleasant, painful, or upsetting that you feel unable to accept it or cope with it.

پیشنهاد کاربران

سنگین ( در مورد اقساط وام یا دِین قرضی که گرفته شده ) ، غیرقابل بازپرداخت
زمانی که در مورد بدهی و بازپرداخت وام باشه، "غیرقابل تحمل" معنی نمی شه، بلکه باید بگیم "اقساطش سنگینه" یا" از پس اقساطش بر نمیایم" یا در مورد پیشنهاد قرض گرفتن مبالغ سنگین می تونیم بگیم: "نمی تونم زیر دین اش باشم"
...
[مشاهده متن کامل]

مثلا: دین سنگین ناشی از بدهی Unbearable Debt

غیرقابل تحمل
intolerable
غیر قابل تحمل
تلخ - سخت

بپرس