unaware

/ˌənəˈwer//ˌʌnəˈweə/

معنی: بی خبر، ناگهان، غافل، ناخود اگاه، بی اطلاع
معانی دیگر: ناآگاه، (نادر) ناهشیار، بی دقت، غفلتا، سراسیمه، ناخود اگاهانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: not aware or realizing.
متضاد: aware, conscious
مشابه: blind, ignorant, oblivious, unconscious

- They walked on, completely unaware of the danger.
[ترجمه گوگل] آنها کاملاً بی خبر از خطر به راه افتادند
[ترجمه ترگمان] آن ها کاملا از خطر بی خبر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I was unaware of the power struggles at the office.
[ترجمه گوگل] من از جنگ قدرت در دفتر بی اطلاع بودم
[ترجمه ترگمان] من از کش مکش قدرت در اداره آگاهی نداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
مشتقات: unawareness (n.)
• : تعریف: unexpectedly or by surprise; unawares.

- Her criticism took me unaware, and I could not respond.
[ترجمه گوگل] انتقاد او مرا غافل کرد و نتوانستم پاسخی بدهم
[ترجمه ترگمان] انتقاد او مرا از این موضوع بی خبر گذاشت و من نمی توانستم پاسخ دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. unaware of danger
بی خبر از خطر

2. unaware of the trip's dangers,he was gung-ho
چون از مخاطرات سفر بی اطلاع بود نسبت به آن شور و هیجان داشت.

3. he was unaware of the presence of danger
از وجود خطر بی اطلاع بود.

4. i was unaware of his presence
از حضور او اطلاع نداشتم

5. ali pointed out that he was unaware of their coming
علی خاطرنشان کرد که از آمدن آنها بی اطلاع است.

6. he lives in a world of ideals and is unaware of the realities
او در عالم خیال و تصور زندگی می کند و از واقعیات بی خبر است.

7. She hadn't read the letter and so was unaware of its contents.
[ترجمه گوگل]او نامه را نخوانده بود و بنابراین از محتوای آن بی خبر بود
[ترجمه ترگمان]او نامه را نخوانده بود و از محتویات آن بی خبر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Many people are unaware of just how much food and drink they consume.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم از میزان مصرف غذا و نوشیدنی خود آگاه نیستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم از این که چقدر غذا و نوشیدنی مصرف می کنند، بی اطلاع هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I was unaware of his existence until today.
[ترجمه گوگل]تا امروز از وجودش بی خبر بودم
[ترجمه ترگمان]تا امروز از وجود او بی خبر بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Mike seems unaware of the trouble he's causing.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد مایک از مشکلی که ایجاد می کند بی خبر است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد مایک از این دردسر بی خبر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. At first, he was blissfully unaware of the conspiracy against him.
[ترجمه گوگل]او در ابتدا از توطئه علیه خود بی خبر بود
[ترجمه ترگمان]ابتدا او از این توطئه و توطئه علیه او بی خبر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I am not unaware of the problem.
[ترجمه گوگل]من از مشکل بی اطلاع نیستم
[ترجمه ترگمان]من از مشکل آگاه نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was blithely unaware of the trouble he had caused.
[ترجمه گوگل]او از دردسرهایی که ایجاد کرده بود، بی‌خبر بود
[ترجمه ترگمان]او از این که به دردسر افتاده بود، بی اعتنا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was unaware that they had shaken off their pursuers.
[ترجمه گوگل]غافل از اینکه آنها تعقیب کنندگان خود را تکان داده اند
[ترجمه ترگمان]او نمی دانست که they را از دست داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She pleaded that she was unaware that these were stolen goods.
[ترجمه گوگل]او اعتراف کرد که از اینکه اینها کالاهای سرقتی هستند بی اطلاع است
[ترجمه ترگمان]اون التماس می کرد که خبر نداره که اینا اموال دزدی هستن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She seemed blissfully unaware of the peril she was in.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که او از خطری که در آن قرار داشت بی خبر بود
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که از خطری که در آن است بی خبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He was unaware that he was being fobbed off with out-of-date stock.
[ترجمه گوگل]او نمی‌دانست که او را با سهام منسوخ می‌کنند
[ترجمه ترگمان]خبر نداشت که داره با موجودی که قرار ملاقات قرار می گیره سر و کله شون پیدا میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی خبر (صفت)
abrupt, sudden, unaware, unwitting, unconscious, incognizant, inconscient, witless

ناگهان (صفت)
unaware, slapdash, taken aback

غافل (صفت)
unaware, neglectful, careless, negligent, inattentive, heedless

ناخود اگاه (صفت)
unaware, unconscious, inconscient, subconscious

بی اطلاع (صفت)
unaware, unwitting, uninformed, unknowable, unknowing

انگلیسی به انگلیسی

• not aware, unknowing, uninformed
if you are unaware of something such as a fact or difficulty, you do not know about it.
if you are unaware of something that is happening near you, you do not know about it because you have not noticed it.

پیشنهاد کاربران

غافل. بی خبر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : unawareness
✅️ صفت ( adjective ) : unaware
✅️ قید ( adverb ) : _
بی حس
بی سواد
بی اطلاع
unaware ( adj ) = blind ( adj )
به معناهای : بی خبر، ناآگاه، نامطلع، کور
بی معرفت
خبر نداشتن
مطلع نبودن

بپرس