unawakened

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of awakened.

جمله های نمونه

1. The unawakened one is happy for some reason.
[ترجمه گوگل]بیدار به دلایلی خوشحال است
[ترجمه ترگمان]The یکی از دلایل آن خوشحال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The unawakened one owns things and ends up being owned by them.
[ترجمه گوگل]بیدار صاحب چیزهایی است و در نهایت در اختیار آنهاست
[ترجمه ترگمان]The صاحب همه چیز است و به آن ها تعلق دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. No one in the neighbouring flats was unawakened by the noise.
[ترجمه گوگل]هیچ کس در آپارتمان های همسایه از سر و صدا بیدار نشد
[ترجمه ترگمان]هیچ کس در آپارتمان مجاور با سر و صدا راه نمی رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The unawakened one having a mind struggles with the mind of others.
[ترجمه گوگل]بیدار که ذهن دارد با ذهن دیگران مبارزه می کند
[ترجمه ترگمان]کسی که ذهن دیگران را با ذهن دیگران درگیر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The unawakened one is not ready to die.
[ترجمه گوگل]بیدار آماده مردن نیست
[ترجمه ترگمان] The \"هنوز آماده مرگ نیست\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The unawakened one has a lot to defend and therefore must do things to feel secure.
[ترجمه گوگل]فرد بیدار چیزهای زیادی برای دفاع دارد و بنابراین باید کارهایی انجام دهد تا احساس امنیت کند
[ترجمه ترگمان]The برای دفاع نیاز زیادی دارد و بنابراین باید کارهایی را انجام دهد تا احساس امنیت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There are a lot of unawakened souls.
[ترجمه گوگل]روح های بیدار زیادی وجود دارد
[ترجمه ترگمان] یه عالمه روح \"unawakened\" وجود داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The unawakened one knows only pleasure or pain, dependant on all that is happening.
[ترجمه گوگل]فرد بیدار تنها لذت یا درد را می شناسد که به همه آنچه در حال وقوع است بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]هیچ کس جز لذت و درد، وابسته به آنچه در حال رخ دادن است، می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The unawakened one whether does or does not do, does try.
[ترجمه گوگل]بیدار چه انجام دهد چه نکند، تلاش می کند
[ترجمه ترگمان]The که این کار را انجام می دهد یا نمی کند، سعی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The unawakened one knows nothing but fear.
[ترجمه گوگل]بیدار چیزی جز ترس نمی داند
[ترجمه ترگمان]هیچ کس جز ترس چیزی نمی داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The unawakened one is constantly learning and therefore continuously burdened and does not know what freedom is and hence what living is.
[ترجمه گوگل]بیدار دائماً در حال یادگیری است و به همین دلیل پیوسته بار سنگینی می کند و نمی داند آزادی چیست و از این رو زندگی چیست
[ترجمه ترگمان]انسان به طور مداوم تحت فشار قرار می گیرد و بنابراین به طور مداوم تحت فشار قرار می گیرد و نمی داند که چه نوع آزادی و در نتیجه چه چیزی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The unawakened one dreams all the time.
[ترجمه گوگل]بیدار همیشه خواب می بیند
[ترجمه ترگمان] اون unawakened همیشه آرزوش رو داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The unawakened must learn to direct, to control and to quieten thoughts by ruling over them.
[ترجمه گوگل]بیدارها باید بیاموزند که افکار را هدایت کنند، کنترل کنند و با حکمرانی بر آنها آرام کنند
[ترجمه ترگمان]The باید با حکمرانی بر آن ها، هدایت و کنترل افکار خود را بیاموزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The unawakened one experiences freedom in the presence of choice and hope.
[ترجمه گوگل]بیدار آزادی را در حضور انتخاب و امید تجربه می کند
[ترجمه ترگمان]اولی آزادی را در حضور انتخاب و امید تجربه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not awakened, not aroused, sleeping

پیشنهاد کاربران

بپرس