unarticulated

جمله های نمونه

1. This problem stems partly from unresolved and sometimes unarticulated contradictions within the movement itself.
[ترجمه گوگل]این مشکل تا حدی ناشی از تضادهای حل نشده و گاهاً بیان نشده در خود جنبش است
[ترجمه ترگمان]این مساله تا حدودی ناشی از تناقضات حل نشده و گاهی متناقض درون خود جنبش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Therefore, the notion of unarticulated constituents seems unlikely to withdraw from the arena of the philosophy of language in the foreseeable future.
[ترجمه گوگل]بنابراین، بعید به نظر می رسد که مفهوم اجزای غیرقابل بیان در آینده ای قابل پیش بینی از عرصه فلسفه زبان خارج شود
[ترجمه ترگمان]بنابراین، به نظر می رسد که مفهوم اجزای unarticulated بعید به نظر می رسد که از عرصه فلسفه زبان در آینده نزدیک کناره گیری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Thus, unarticulated notes are normally played with separation between them, the amount depending upon the expressive content.
[ترجمه گوگل]بنابراین، نت‌های بیان نشده معمولاً با جدایی بین آنها پخش می‌شوند که مقدار آن بستگی به محتوای بیانی دارد
[ترجمه ترگمان]بنابراین، یادداشت های unarticulated معمولا با جداسازی بین آن ها، مقدار وابسته به محتوی معنایی بازی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. And he has strong, if mostly unarticulated, feelings about the people who raced ahead in the public consciousness while he was otherwise occupied.
[ترجمه گوگل]و او احساسات قوی، اگر عمدتاً بیان نشده، نسبت به مردمی دارد که در آگاهی عمومی پیشروی کردند، در حالی که او به شکل دیگری مشغول بود
[ترجمه ترگمان]و او قوی و قوی است، در صورتی که بیشتر تحت تاثیر احساسات مردم قرار گرفته باشد، در حالی که او در دنیای دیگری مشغول به کار بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The man-hater is locked into the initial stage of separation, where repressed hurt and previously unarticulated anger are explored.
[ترجمه گوگل]مرد متنفر در مرحله اولیه جدایی محبوس می شود، جایی که آسیب سرکوب شده و عصبانیت قبلاً بیان نشده کشف می شود
[ترجمه ترگمان]آن مرد - که در مرحله اولیه جداسازی قفل می شود، در جایی که آسیب سرکوب و پیش از این مورد بررسی قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There must be plenty of reasons why, but they're mostly unarticulated, and maybe they always will be.
[ترجمه گوگل]دلایل زیادی باید وجود داشته باشد، اما آنها عمدتاً بیان نشده اند و شاید همیشه همینطور باشند
[ترجمه ترگمان]باید دلایل زیادی وجود داشته باشد که چرا، اما بیشتر unarticulated، و شاید هم همیشه خواهند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Samples of his calligraphy, fashioned by Buchinger holding a pen in between his unarticulated fin-like excrescences, are saved in the collections of the world's most formidable institutions.
[ترجمه گوگل]نمونه‌هایی از خوشنویسی‌های او که بوچینگر در حالی که خودکاری را در بین برجستگی‌های باله‌مانند خود در دست گرفته است، در مجموعه‌های مهیب‌ترین مؤسسات جهان ذخیره شده است
[ترجمه ترگمان]نمونه خوشنویسی او که توسط Buchinger ساخته شده است، یک قلم را در میان fin unarticulated - مانند excrescences در اختیار دارد، در مجموعه های of نهاده ای جهان ذخیره می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Contextual innovation as a method, allows designers to access the unarticulated and largely unknown needs of users.
[ترجمه گوگل]نوآوری متنی به عنوان یک روش، به طراحان اجازه می دهد تا به نیازهای نامشخص و تا حد زیادی ناشناخته کاربران دسترسی داشته باشند
[ترجمه ترگمان]نوآوری متنی به عنوان یک روش، به طراحان اجازه می دهد تا به the و نیازهای ناشناخته کاربران دسترسی داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To express certain emotions, especially mirth, delight, or derision, by a series of spontaneous, usually unarticulated sounds often accompanied by corresponding facial and bodily movements.
[ترجمه گوگل]برای بیان برخی از احساسات، به ویژه شادی، لذت، یا تمسخر، با یک سری صداهای خود به خود و معمولاً نامفهوم که اغلب با حرکات مربوط به صورت و بدن همراه است
[ترجمه ترگمان]برای بیان احساسات خاص، به ویژه شادی، شادمانی، یا استهزا، با یک سری از حرکات خود به خودی خود اغلب با حرکات و حرکات بدنی متناسب همراه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You know what I'm going to ask, " he said. "Don't wrestle with these unarticulated thoughts, these new experiences, all this overwhelming understanding. Make a book out of it for me.
[ترجمه گوگل]می‌دانی که من چه می‌خواهم بپرسم » او گفت: «با این افکار غیرقابل بیان، این تجربیات جدید، این همه درک عظیم دست و پنجه نرم نکنید یک کتاب از آن برای من بساز
[ترجمه ترگمان]او گفت: \" شما می دانید چه چیزی می خواهم بپرسم، با این افکار unarticulated، این تجربیات جدید، تمام این درک عمیق دست و پنجه نرم نکنید یک کتاب از آن برای من تهیه کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not articulated, not coherently stated, unclear

پیشنهاد کاربران

ناگفته، بیان نشده، پنهان، نامشخص،
پنهان
تصریح نشده، نامشخص

بپرس