unanswered

/ˌʌˈnænsərd//ˌʌnˈɑːnsəd/

بی پاسخ، بلا جواب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not answered.

- He was left with many unanswered questions.
[ترجمه گوگل] او با بسیاری از سوالات بی پاسخ مانده بود
[ترجمه ترگمان] او بسیاری از سوالات بی پاسخ را رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having received or been given no response or reply.

- unanswered letters
[ترجمه گوگل] نامه های بی پاسخ
[ترجمه ترگمان] نامه های بدون پاسخ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- unanswered cries for help
[ترجمه گوگل] فریادهای بی پاسخ برای کمک
[ترجمه ترگمان] فریادهای بدون پاسخ برای کمک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Forgive me for leaving some of your questions unanswered.
[ترجمه گوگل]ببخشید که برخی از سوالات شما را بی پاسخ گذاشتم
[ترجمه ترگمان]منو ببخش که چند تا از سوالای تو رو بی جواب گذاشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Some of the most important questions remain unanswered.
[ترجمه گوگل]برخی از مهمترین سوالات بی پاسخ مانده است
[ترجمه ترگمان]برخی از مهم ترین پرسش ها همچنان بی پاسخ مانده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His appeal for forgiveness went unanswered.
[ترجمه گوگل]درخواست بخشش او بی پاسخ ماند
[ترجمه ترگمان]درخواست وی از عفو، بی جواب ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He had always had difficulty leaving questions unanswered.
[ترجمه گوگل]او همیشه در بی پاسخ گذاشتن سؤالات مشکل داشت
[ترجمه ترگمان]او همیشه به سختی سوا لات را بی جواب می گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The trial left many questions unanswered.
[ترجمه گوگل]این محاکمه سوالات زیادی را بی پاسخ گذاشت
[ترجمه ترگمان]این محاکمه بسیاری از سوالات را بی پاسخ گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The family's request for help went unanswered.
[ترجمه گوگل]درخواست کمک خانواده بی پاسخ ماند
[ترجمه ترگمان]درخواست خانواده برای کمک بی جواب ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Many other questions remain unanswered .
[ترجمه گوگل]بسیاری از سوالات دیگر بی پاسخ مانده است
[ترجمه ترگمان]بسیاری از سوالات دیگر بی پاسخ مانده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Many questions about the crime remain unanswered .
[ترجمه گوگل]بسیاری از سوالات در مورد جنایت بی پاسخ مانده است
[ترجمه ترگمان]بسیاری از پرسش ها در مورد این جنایت همچنان بی پاسخ مانده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Their cries for help went unanswered.
[ترجمه گوگل]فریاد کمک آنها بی پاسخ ماند
[ترجمه ترگمان]فریادهای آنان برای کمک بی جواب ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The children's cries for help went unanswered .
[ترجمه گوگل]فریاد کمک بچه ها بی جواب ماند
[ترجمه ترگمان]فریادهای کودکان برای کمک بی پاسخ مانده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There were some holes in that theory, some unanswered questions.
[ترجمه گوگل]در آن تئوری حفره هایی وجود داشت، چند سوال بی پاسخ
[ترجمه ترگمان]چند سوراخ در این نظریه وجود داشت که برخی سوالات بی پاسخ مانده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Through an unfortunate oversight your letter was left unanswered.
[ترجمه گوگل]نامه شما با یک نظارت ناگوار بی پاسخ ماند
[ترجمه ترگمان]از طریق یه پشت پرده بدبختی که نامه تو بی جواب گذاشته شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Some important questions remain unanswered .
[ترجمه گوگل]برخی از سوالات مهم بی پاسخ مانده است
[ترجمه ترگمان]برخی سوالات مهم همچنان بی پاسخ مانده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Dana was best left unanswered in her present mood.
[ترجمه گوگل]بهتر است دانا در حال و هوای فعلی خود بی پاسخ بماند
[ترجمه ترگمان]دنا بهتر از او در حال حاضر جوابی نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not replied to; not refuted; not answered
something that is unanswered has not been answered, often because you do not have the information to do so.

پیشنهاد کاربران

مثال:
They won’t compromise when facing the enemy and won’t leave any action undertaken by the enemy unanswered.
آنها وقتی با دشمن مواجه می شوند سازش نمی کنند. و هیچ اقدام انجام شده توسط دشمن را �بی پاسخ� نمی گذارند.
Unanswered questions : سوالات پاسخ داده نشده

بپرس