unaccountable

/ˌənəˈkaʊntəbl̩//ˌʌnəˈkaʊntəbl̩/

معنی: مرموز، عاری از حس مسئولیت، غیر مسئول، غیر قابل توصیف، توضیح ناپذیر
معانی دیگر: غیر قابل توضیح، توجیه نشدنی، عجیب و غریب، اسرارآمیز، غیرعادی، پی نبردنی، عریب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unaccountably (adv.), unaccountability (n.), unaccountableness (n.)
(1) تعریف: not capable of being explained or understood; inexplicable or unfathomable.
متضاد: accountable
مشابه: inexplicable

- an unaccountable failure of memory
[ترجمه گوگل] نارسایی غیرقابل پاسخگویی حافظه
[ترجمه ترگمان] یک خاطره عجیب و غریب حافظه،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not subject to being held responsible; not accountable.
متضاد: accountable, liable, responsible
مشابه: irresponsible

- He was ruled to be unaccountable for his ex-wife's debts.
[ترجمه گوگل] حکم داده شد که او در قبال بدهی های همسر سابقش پاسخگو نیست
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که او به خاطر بدهی های همسر سابقش غیرقابل توضیح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. An insane person is unaccountable for his actions.
[ترجمه گوگل]یک فرد دیوانه نسبت به اعمال خود پاسخگو نیست
[ترجمه ترگمان]یک شخص دیوانه برای اعمال او غیرقابل توضیح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. For some unaccountable reason, it struck me as extremely funny.
[ترجمه گوگل]به دلایلی غیرقابل توضیح، به نظر من بسیار خنده دار بود
[ترجمه ترگمان]به دلیلی نامعلوم، به نظرم خیلی خنده دار می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. For some unaccountable reason, he arrived a day early.
[ترجمه گوگل]به دلایل غیرقابل پاسخگویی، او یک روز زودتر رسید
[ترجمه ترگمان]به دلیلی نامعلوم، یک روز زودتر رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Too many government departments are unaccountable to the general public.
[ترجمه گوگل]بسیاری از ادارات دولتی برای عموم مردم پاسخگو نیستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از ادارات دولتی برای عموم مردم هیچ دلیل ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Doctors still remain largely unaccountable to the public.
[ترجمه گوگل]پزشکان هنوز تا حد زیادی به مردم پاسخگو نیستند
[ترجمه ترگمان]پزشکان هنوز تا حد زیادی برای مردم ناشناس باقی می مانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There has been an unaccountable increase in cases of the disease.
[ترجمه گوگل]افزایش غیرقابل پاسخگویی در موارد ابتلا به این بیماری وجود داشته است
[ترجمه ترگمان]در موارد ابتلا به این بیماری، افزایشی بی سابقه رخ داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. For some unaccountable reason, the letter never arrived.
[ترجمه گوگل]به دلایلی غیرقابل پاسخگویی، نامه هرگز نرسید
[ترجمه ترگمان]به دلیل نامعلومی این نامه هرگز نرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I often suffer from unaccountable headaches.
[ترجمه گوگل]من اغلب از سردردهای بی حساب رنج می برم
[ترجمه ترگمان]من اغلب از headaches غیر منطقی رنج می برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The driver was held unaccountable for the accident.
[ترجمه گوگل]راننده از این حادثه بی‌خبر شناخته شد
[ترجمه ترگمان]راننده برای حادثه غیرقابل توضیح بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. For some unaccountable reason, he keeps his wallet in his underwear drawer.
[ترجمه گوگل]او به دلایلی غیرقابل پاسخگویی کیف پول خود را در کشوی لباس زیر خود نگه می دارد
[ترجمه ترگمان]به دلیل نامعلومی، کیف پولش را در کشوی لباس زیر خود نگه می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. For some unaccountable reason the horses drawing the cart stopped just inches short of crushing him to death.
[ترجمه گوگل]به دلایلی غیرقابل توضیح، اسب‌هایی که گاری را می‌کشیدند، فقط چند سانتی‌متر جلوتر از له کردن او ایستادند
[ترجمه ترگمان]برای یک دلیل نامعلوم اسب های کالسکه فقط چند اینچ طول کشید تا او را به مرگ وادارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His mistake is quite unaccountable.
[ترجمه گوگل]اشتباه او کاملا غیرقابل پاسخگویی است
[ترجمه ترگمان]اشتباه او غیرقابل توضیح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. For some unaccountable reason he was sure I would be successful.
[ترجمه گوگل]به دلایل غیرقابل پاسخگویی او مطمئن بود که من موفق خواهم شد
[ترجمه ترگمان]به دلیلی نامعلوم مطمئن بود که من موفق خواهم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As he worked a sudden and unaccountable terror took possession of him.
[ترجمه گوگل]همانطور که او کار می کرد، یک وحشت ناگهانی و غیرقابل پاسخگویی او را فرا گرفت
[ترجمه ترگمان]در همان حال وحشتی ناگهانی و غریب بر او چیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It's most unaccountable that we should never have known you.
[ترجمه گوگل]این غیرقابل پاسخگویی است که هرگز نباید شما را می شناختیم
[ترجمه ترگمان]خیلی عجیب است که ما هرگز شما را نشناخته بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مرموز (صفت)
mystic, weird, cryptic, enigmatic, secretive, mysterious, orphic, occult, recondite, inscrutable, hinted, unco, unaccountable

عاری از حس مسئولیت (صفت)
reckless, fast and loose, irresponsible, unaccountable

غیر مسئول (صفت)
irresponsible, unaccountable

غیر قابل توصیف (صفت)
unutterable, unaccountable, unexplainable

توضیح ناپذیر (صفت)
unaccountable

انگلیسی به انگلیسی

• not having a viable explanation, inexplicable, incomprehensible; not liable, free from bearing responsibility, not answerable
something that is unaccountable does not seem to have any sensible explanation; a formal word.
if you are unaccountable, you do not have to justify your actions to anyone; a formal word.

پیشنهاد کاربران

اثبات ناشدنی، اثبات ناپذیر
مثلاً:
unaccountable intuition: کشف و شهودی اثبات ناپذیر یا الهاماتی غیرقابل استناد
بی دلیل، بدون علت خاصی، بدون عذرِ موجه
ناشناس
مسئولیت ناپذیر
بی دلیل

بپرس