• : تعریف: not feeling or showing embarrassment, uneasiness, or shame. • متضاد: ashamed • مشابه: explicit
- He was unabashed as he made his surprising announcement.
[ترجمه گوگل] او وقتی اعلامیه غافلگیرکننده خود را اعلام کرد، بی شرمانه بود [ترجمه ترگمان] فرانک چرچیل از شنیدن این خبر غافلگیر شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. He seems unabashed by his recent defeat.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که او از شکست اخیر خود بی شرمانه است [ترجمه ترگمان]او از شکست اخیر خود شرمسار به نظر می رسد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. She is to this day unabashed in her patriotism.
[ترجمه گوگل]او تا به امروز در وطن پرستی خود بی شرمانه است [ترجمه ترگمان]او در این روز گستاخانه به وطن پرستی خود گستاخانه برخورد می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. She stared at him with unabashed curiosity.
[ترجمه بهرنگ] او با کنجکاوی گستاخانه ای به او خیره شد.
|
[ترجمه گوگل]با کنجکاوی بی دریغ به او خیره شد [ترجمه ترگمان]با کنجکاوی بی unabashed به او خیره شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He appeared unabashed by all the media attention.
[ترجمه گوگل]او با توجه همه رسانه ها بی شرمانه ظاهر شد [ترجمه ترگمان]او گستاخانه با تمام توجه رسانه ها ظاهر شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He was unabashed by the reaction he had caused.
[ترجمه گوگل]او از واکنشی که ایجاد کرده بود بی شرم بود [ترجمه ترگمان]او از واکنشی که به وجود آورده بود unabashed بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. His trousers fell down but he appeared quite unabashed.
[ترجمه گوگل]شلوارش افتاد، اما کاملاً بیحرم به نظر میرسید [ترجمه ترگمان]شلوارش پائین افتاد، اما بی unabashed به نظر می رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Tim appeared unabashed by all the media attention.
[ترجمه گوگل]تیم با توجه همه رسانه ها بی شرمانه ظاهر شد [ترجمه ترگمان]تیم گستاخانه با تمام توجه رسانه ها ظاهر شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. She watched them kissing with unabashed interest.
[ترجمه گوگل]او در حال بوسیدن آنها با علاقه ای بی دریغ تماشا کرد [ترجمه ترگمان]با نگاهش آن ها را تماشا می کرد که با علاقه و unabashed یکدیگر را می بوسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Tyler is an unabashed fan of Hollywood glamour.
[ترجمه گوگل]تایلر یکی از طرفداران بی شرمانه زرق و برق هالیوود است [ترجمه ترگمان]تایلر یک طرفدار گستاخانه برای زرق و برق هالیوود است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He's an unabashed, old-fashioned romantic.
[ترجمه گوگل]او یک رمانتیک بی شرم و از مد افتاده است [ترجمه ترگمان]اون یه آدم بی حیا و old [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He is tough-talking, opinionated, downright mean, an unabashed racist.
[ترجمه گوگل]او سرسخت، متفکر، بی شرف، نژادپرست بی شرم است [ترجمه ترگمان]او سخت صحبت می کند، خودرای، صریح، و کاملا نژادپرستانه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. He is a relentless, buoyant, unabashed seeker of publicity.
[ترجمه گوگل]او یک جوینده بی امان، سرزنده و بی شرمانه برای تبلیغات است [ترجمه ترگمان]او فردی بی وقفه، سرزنده و بی شرمانه در تبلیغات است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He is an unabashed capitalist.
[ترجمه گوگل]او یک سرمایه دار بی شرم است [ترجمه ترگمان]او یک سرمایه دار بی شرمانه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. But even his ideological enemies sneakingly admire his unabashed aggression, a quality rare in a city of trimmers and dissemblers.
[ترجمه گوگل]اما حتی دشمنان ایدئولوژیک او نیز یواشکی تجاوزات بی شرمانه او را تحسین می کنند، کیفیتی که در شهر ماشین های اصلاح و تکه تکه نادر است [ترجمه ترگمان]اما حتی دشمنان ایدئولوژیک او sneakingly گستاخانه اش را تحسین می کنند، کیفیتی که در شهر of و dissemblers نادر است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• not abashed, not embarrassed, not ashamed if you are unabashed, you are not ashamed, embarrassed, or discouraged by something that has been done or said.
پیشنهاد کاربران
ریلکس ( وقتی نباید باشع )
جسور
بی پرده، بی شرمانه مثال: She asked the question unabashedly, despite the audience's reaction. او به سوال بی پرده پرسید، با اینکه واکنش مخاطبان را می دانست. *آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
- با پرروئی
بدون خجالت - بدون ناراحتی ( فرهنگ هزاره )
بدون دلهره، بدون دستپاچگی، بدون نگرانی. . . منبع: فرهنگ معاصر پویا، دکتر محمدرضا باطنی