umpteen

/ˈəmpˈtiːn//ˈʌmptiːn/

معنی: فراوان، وافر، بی شمار، بی حد و حصر، متعدد، معتنی به
معانی دیگر: (خودمانی) چندمین، هزارمین

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: umpteenth (adj.)
• : تعریف: (informal) many, or seemingly uncountable.

- He had umpteen excuses for being late.
[ترجمه گوگل] او بهانه های زیادی برای دیر آمدن داشت
[ترجمه ترگمان] بهانه آورد که دیر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. There seemed to be umpteen rules and regulations to learn.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید قوانین و مقررات بی شماری برای یادگیری وجود دارد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که قوانین و مقررات برای یادگیری وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We've been there umpteen times and she still can't remember the way.
[ترجمه گوگل]ما بارها آنجا بوده ایم و او هنوز راه را به خاطر نمی آورد
[ترجمه ترگمان]بارها و بارها اونجا بودیم و اون هنوز نمی تونه راه رو به یاد بیاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was interrupted by applause umpteen times.
[ترجمه گوگل]او بارها با کف زدن قطع شد
[ترجمه ترگمان]صدای تشویق و تشویق و تحسین او را قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Umpteen of them all arrived at once.
[ترجمه گوگل]تعداد زیادی از آنها به یکباره رسیدند
[ترجمه ترگمان]همه آن ها فورا به آنجا رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She'd called the apartment umpteen times, but never got an answer.
[ترجمه گوگل]او بارها با آپارتمان تماس گرفته بود، اما هرگز پاسخی دریافت نکرد
[ترجمه ترگمان]او بارها به آپارتمان زنگ زده بود، اما هیچ جوابی دریافت نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They recounted umpteen tales of unfair treatment.
[ترجمه گوگل]آنها داستان های بی شماری از رفتار ناعادلانه بازگو کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها داستان های umpteen برای درمان ناعادلانه را بازگو کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I've told this story umpteen times.
[ترجمه گوگل]من این داستان را بارها گفته ام
[ترجمه ترگمان]بارها این داستان را بارها و بارها نقل کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. That will cost you 10 minutes and umpteen keystrokes and mouse clicks.
[ترجمه گوگل]این برای شما 10 دقیقه هزینه خواهد داشت و تعداد زیادی ضربه کلید و کلیک ماوس برای شما هزینه خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]این کار برای شما ۱۰ دقیقه طول خواهد کشید و umpteen keystrokes و ماوس کلیک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. After struggling through umpteen games of blackjack, I would taxi home and sleep till 8 a. m. when the boys awoke.
[ترجمه گوگل]پس از مبارزه با بازی های بی شمار بلک جک، به خانه تاکسی می کردم و تا ساعت 8 صبح می خوابیدم متر وقتی پسرها از خواب بیدار شدند
[ترجمه ترگمان]بعد از این که با هر بازی های پر از بازی شطرنج کلنجار رفتم، با تاکسی به خانه می رفتم و تا ساعت ۸ می خوابم ام وقتی که بچه ها از خواب بیدار شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She'd phoned the apartment umpteen times, always in secrecy, but never got an answer.
[ترجمه گوگل]او بارها به آپارتمان تلفن زده بود، همیشه مخفیانه، اما هرگز پاسخی دریافت نکرد
[ترجمه ترگمان]او بارها به آپارتمان تلفن کرده بود، همیشه مخفیانه بود، اما هرگز جوابی دریافت نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I told him umpteen times, and yet he can't remember.
[ترجمه گوگل]من بارها به او گفتم، اما او نمی تواند به خاطر بیاورد
[ترجمه ترگمان]بارها و بارها به او گفتم، و با این حال او به یاد نمی آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. That punk got into umpteen fights.
[ترجمه گوگل]آن پانک بیش از حد وارد دعوا شد
[ترجمه ترگمان]اون پسر پانک زیاد دعوا می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Umpteen times I gave up when people turned a deaf ear to their wrongs.
[ترجمه گوگل]بارها وقتی مردم گوش‌هایشان را نسبت به اشتباهات خود کر کردند، تسلیم شدم
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات وقتی مردم گوش کر به wrongs می دادند از جا بلند می شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I have umpteen people to visit today.
[ترجمه گوگل]من امروز افراد زیادی برای بازدید دارم
[ترجمه ترگمان]امروز خیلی به مردم احتیاج دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فراوان (صفت)
many, plenty, large, abundant, great, plentiful, numerous, manifold, strong, plural, affluent, voluminous, ample, bounteous, exuberant, profuse, copious, fulsome, multiple, prolific, umpteen, massed

وافر (صفت)
abundant, plentiful, luxuriant, plenteous, liberal, opulent, profuse, plenitudinous, umpteenth, umpteen, superabundant

بی شمار (صفت)
numerous, astronomic, astronomical, countless, myriad, innumerable, multitudinous, uncounted, populous, incomputable, umpteenth, umpteen, measureless, unnumbered

بی حد و حصر (صفت)
limitless, innumerable, unqualified, indeterminable, umpteenth, umpteen, spaceless

متعدد (صفت)
many, plenty, numerous, manifold, plural, multiplex, innumerable, multitudinous, multiple, umpteenth, umpteen, massed

معتنی به (صفت)
umpteenth, umpteen

انگلیسی به انگلیسی

• very many, of a great number (slang)
many, great number (slang)
umpteen means very many; an informal word.

پیشنهاد کاربران

کلی - یه عالمه
Plenty of
A lot of
A large number of
very many; a lot ( of )
فراوان

بپرس