umbilical

/əmˈbɪlɪkl̩//ʌmˈbɪlɪkl̩/

معنی: بطنی، مرکزی، نافی، واقع در نزدیکی ناف
معانی دیگر: وابسته به یا همانند ناف، نافسان، نافدیس، واقع در وسط شکم، متصل، همبسته

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: umbilically (adv.)
(1) تعریف: of, concerning, or resembling a navel or an umbilical cord.

(2) تعریف: at, on, or near the navel.

(3) تعریف: closely connected or interdependent, as if joined by an umbilical cord.

جمله های نمونه

1. umbilical cord
بند ناف

2. All modern popular music has an umbilical cord link back to blues and R and B.
[ترجمه گوگل]تمام موسیقی های محبوب مدرن دارای پیوند بند ناف به بلوز و R و B هستند
[ترجمه ترگمان]هر موسیقی محبوب مدرن، یک پیوند بندناف به بلوز و R & B دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The midwife cut and tied off the baby's umbilical cord.
[ترجمه گوگل]ماما بند ناف نوزاد را برید و بست
[ترجمه ترگمان]قابله برید و بندناف نوزاد را بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. By leavingmy parents' home, I cut/broke the umbilical cord.
[ترجمه گوگل]با ترک خانه پدر و مادرم، بند ناف را بریدم/شکستم
[ترجمه ترگمان]من با پدر و مادرم در خانه، بندناف را قطع \/ شکسته کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A girl born with the umbilical cord twisted round her neck may feel that she always gets herself tied up in things.
[ترجمه گوگل]دختری که با بند ناف به دور گردنش به دنیا می‌آید ممکن است احساس کند که همیشه درگیر چیزهایی است
[ترجمه ترگمان]دختری با بندناف دور گردنش به دنیا آمده است، شاید احساس کند که همیشه به چیزها گره خورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The doctor hunts for the umbilical cord on the ultra sound scanner to take a sample.
[ترجمه گوگل]پزشک برای گرفتن نمونه، بند ناف را در اسکنر اولترا صدا شکار می کند
[ترجمه ترگمان]دکتر برای گرفتن یک نمونه از اسکنر صوتی فوق صوتی، برای بندناف شکار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Boys in particular need to cut the umbilical cord.
[ترجمه گوگل]مخصوصاً پسرها نیاز به قطع بند ناف دارند
[ترجمه ترگمان]به ویژه پسرها نیاز به بریدن بندناف دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The stump where the umbilical cord breaks after foaling is a potential route for pathogens into the foal's system.
[ترجمه گوگل]کنده ای که در آن بند ناف پس از کره اسب می شکند، یک مسیر بالقوه برای ورود پاتوژن ها به سیستم کره است
[ترجمه ترگمان]The که پس از foaling قرار دارد، یک مسیر بالقوه برای پاتوژن ها به سیستم کره است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Discussion Immediate umbilical cord clamping deprives neonates of a significant volume of blood.
[ترجمه گوگل]بحث بستن فوری بند ناف نوزادان را از حجم قابل توجهی خون محروم می کند
[ترجمه ترگمان]بحث و گفتگو با مهار بندناف باعث محروم شدن حجم قابل توجهی از خون می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The umbilical cord connects the baby to the placenta.
[ترجمه گوگل]بند ناف نوزاد را به جفت متصل می کند
[ترجمه ترگمان]بندناف نوزاد را به جفت متصل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The maternal bond had been cut with the umbilical cord - at birth.
[ترجمه گوگل]پیوند مادری با بند ناف قطع شده بود - در بدو تولد
[ترجمه ترگمان]پیوند مادری با بندناف به هنگام تولد قطع شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Without this retractable umbilical cord, the soul would be utterly lost in the chaos of its dreams.
[ترجمه گوگل]بدون این بند ناف جمع شونده، روح به کلی در هرج و مرج رویاهایش گم می شود
[ترجمه ترگمان]بدون این بندناف جمع شدنی، روحش در آشفتگی رویاهایش محو خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. As events would prove, it was a frail umbilical cord from the customer to design and manufacturing.
[ترجمه گوگل]همانطور که رویدادها ثابت کردند، این بند ناف ضعیفی از مشتری تا طراحی و ساخت بود
[ترجمه ترگمان]همانطور که وقایع ثابت خواهند کرد، بندناف ضعیفی از مشتری به طراحی و تولید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A search for a suitable bone marrow or umbilical cord donor for Garrett is under way.
[ترجمه گوگل]جستجو برای اهداکننده مغز استخوان یا بند ناف مناسب برای گرت در حال انجام است
[ترجمه ترگمان]جستجو برای مغز استخوان مناسب و یا دهنده بندناف برای گرت در حال انجام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. When my daughter still had her umbilical cord, my husband worried about infection.
[ترجمه گوگل]وقتی دخترم هنوز بند نافش را داشت، شوهرم نگران عفونت بود
[ترجمه ترگمان]، وقتی دخترم هنوز بندناف رو داشت شوهرم در مورد عفونت نگران بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بطنی (صفت)
abdominal, uterine, ventricular, umbilical

مرکزی (صفت)
umbilical, central, focal

نافی (صفت)
umbilical

واقع در نزدیکی ناف (صفت)
umbilical

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to the cord connecting a fetus with the placenta of the mother; relating to the navel or central region of the abdomen; attached as with an umbilical cord

پیشنهاد کاربران

[پزشکی] نافی: مربوط به ناف
ناف
Umbilical cord = بند ناف
شبکه جمع آوری نفت و گاز در کف دریا
واجب

بپرس